ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۵۴ ق.ظ

نه جمهوریت آسیب ببیند... نه اسلام

اول کار یه سوال بپرسم:

جمهوریت چیزی بود که ما به اسلام چسبوندیمش یا اسلام و جمهوریت پشت و روی یک سکه هستن؟

اول سال رهبری در مشهد فرمودن : نه جمهوریت باید آسیب ببیند نه اسلام...

خب در قضیه ی حجاب چطور این موضوع رو پیاده کنیم که نه جمهوریت آسیب ببیند نه اسلام؟

 

یعنی به خاطر تاکید اسلام بر پوشش، از مردم سلب اختیار و انتخاب نکنیم...

و به خاطر احترام به اختیار و انتخاب مردم، ارزش های اسلامی رو از بین نبریم...

 

این پازل باید حل بشه دوست من...

حلقه ی مفقوده کجاست؟ چطور میخوای رفتار کنی که دو تاش در اوج بمونن؟!!

 

دستور ولایت هم هست...

 

دیگه الان اینجا نمیتونیم استدلال کنیم که امیرالمومنین کجا با قاطعیت عمل کرد یا کجا با مسامحه رفتار کرد... و نتیجه بگیریم الان وقت قاطعیته یا مسامحه...

الان ملاک عمل اینه:

نه جمهوریت آسیب ببیند نه اسلام...

بسم الله اگر حریف مایی...



پرده ی اول:

رفتیم قم... دوستان و استاد هم اونجا بودن... همین که رسیدیم صحن عتیق (صحن امام رضا) و دیدیمشون رفتیم نزدیک و با همه سلام و احوالپرسی...

با استاد هم که اومدم سلام و احوالپرسی کنم و رد بشم (که مزاحم خلوتشون نباشم) خودشون اشاره کردن که بیا پیشم بشین...

نشستم

پرسیدن قضیه ی کمک به شغل اون بنده خدا رو که بهت سپردم به کجا رسوندی؟

گفتم از اعتبار حساب رسالت خودم 30 میلیون وام 2 درصد براش جور کردم و اقساطش 18 ماهه بود... من بهش گفتم 36 ماهه بده... که بهش فشار نیاد...

30 تومن هم خودم توی شروع کار بهش داده بودم تا مسائل مالیش رو حل کنه...

گفت: اشتباه کردی پسرم...

نگفتم پول بدی و خودت رو خلاص کنی... این پول و بیشتر از این رو که خودِ ما هم میتونستیم بهش بدیم...

تو میدونی اون توی اداره ی کارش دچار ساده لوحی هست... خودش به خودش ضرر میزنه...

این پولهای تو رو هم هدر میده...

باید باهاش شریک میشدی تا توی کارش و تصمیم گیری هاش دخالت میکردی... تا بحران رو رد کنه... بعد فاصله میگرفتی...

گفتم: آخه من از دامداری و گله داری چیزی نمیدونم...

سکوت کرد...

گفتم: خب میرم اطلاعات کسب میکنم...

گفت: از بین بچه ها شرایط تو برای ارتباط گرفتن با ایشون از همه مساعد تر بود... برای همین به تو گفتم...

گفتم: از وضعیت بی ثبات مَسکن ما که مطلعید... ممکنه من بخوام تا این حد دخالت کنم و هزینه کنم، همسرم همراه نباشن و بگن الان اولویت به زندگی خودمونه...

گفتن: حق دارن... بله... اگر فکر میکنی نمی تونی همراهش کنی فعلا لازم نیست در جریان قرار بگیره... برو کار رو انجام بده...

من :  :((((



پرده ی دوم:

سال آخر دانشجوییم بود... دیگه نمی تونستم با تضادهام کنار بیام...

کلا سال 87 نمازم رو گذاشتم کنار... اون سال روزه هم نگرفتم :(((

ماردم فهمید روزه نمیگیرم... نماز هم نمیخونم... (آخه دانشگاهم شهر دیگه ای بود و اغلب سال شهر خودم نبودم...)

صبح روز عاشورا وقت اذان صبح زنگ زد به من...

خواب آلود گفتم: مامان این وقت شب زنگ زدی؟!!

چیزی شده؟!!

گفت: پسرم امروز عاشوراست... روز قتل هست... پاشو نمازت رو بخون... (و این در حالی بود که من چند ماهی بود که دیگه نماز نمیخوندم)

من چون میدونستم بخوام مقاومت کنم و بگم نمی خونم یا هر چی، صحبتم با مادرم به درازا میکشه... و خوابم میپره...

گفتم: ای خداااا... باشه مامان... نمازم رو میخونم... خداحافظ...

چشمهام رو بستم که بخوابم... یادم اومد من هیچ وقت دروغ نگفتم... الان اگر نماز نخونم دروغ گفتم...

برای اینکه دروغ نگم پا شدم و نمازم رو خوندم...

چند وقت بعد خواب عالِمی رو دیدم که تا اون روز ندیده بودمشون... فقط اسمی ازشون شنیدم...

چیزهایی به من گفتن و یه جاهایی با هم رفتیم... و مقصد نهایی ای که با هم رفتیم رو بعدها توی عکسی دیدم که منزل ایشون بود...

اون خواب برام عادی نبود...

پیگیرش شدم... رسیدم به یکی از شاگردان اون عالِم دینی...

فهمید چقدر سوالات دینی دارم...

ارجاعم داد به یکی از شاگردانشون... گفت اگر قانع نشدی بیا خودم باهات گفتگو میکنم...

رفتم در خونه ی اون شاگرد...

ساعت ها صحبت و سوال و بحث...

این بنده خدا متاهل بود... فرزند داشت... مدیر یک سری پروژه های عمرانی سپاه بود... درجه نظامی شون سرهنگی بود...

اما غریب به دو سال هر هفته توی خونه اش برام وقت میذاشت تا یک سیر بحث مطالعاتی رو با هم پیش ببریم و مباحثه کنیم و...

 

کل محتوای علمی نشست هامون یه طرف...

منِ مجرد... بدون مسئولیت... 

ایشون با اون مشغله... هر هفته سر ساعت بیاد سر قرار با من ... وقتش رو بذاره...

این موضوع خیلی درگیرم کرد...

دلم رو درگیر کرد...

موندم...و موندم... و موندم...

روزی هم که خواستم از اون شهر برم استاد گفتن تو با پای خودت اومدی... کسی که خودش اومد جایی نمیره... (مسیرت عوض نمیشه)

برو خاطرم از بابت تو راحته... دخترم (همسرم) رو هم سپردم به تو... مراقبش باش...

 



 دوستان من:

قرار نیست یک روشی پیش بگیریم که یه دفعه یک محله رو جذب ارزش های دین بکنیم...

پیامبر هم اینجوری کار نمیکردن...

یک نفر...

برای یک نفر وقت بذار... یک سال طول میکشه... نمیدونم... 5 سال؟!!... نمیدونم... خدا خودش برکت میده...



یه چیزی بگم ناراحت نمیشید؟!!!

چون اکثرا مذهبی هستیم... ممکنه ازم ناراحت بشید...

برای گفتن این حرف خیلی فکر کردم:

نارحت نشید... به نظر من واقعیته...

 

بی حجابی و خیلی از ناهنجاری های امروز، نتیجه ی زندگی بی تفاوت گونه و غیر مسئولانه ی جامعه ی مذهبی ها بوده...

مذهبی ها عامل اصلی این بی حجابی ها بودن...

و راه علاجش هم فقط همینه که بی تفاوت نباشیم و غیرمسئولانه زندگی نکنیم...

 

مطالبی در مورد لزوم ارتباط گرفتن نوشتم...

در مورد لزوم تشکیل خانواده نوشتم...

کاااملا به این مطلب مرتبطه...

 

ارتباط نگیریم با رسانه جذبشون میکنن...

اما اگر ارتباط بگیریم قدرت رسانه های دشمن 100 برابر این هم بشه آب از آب تکون نمیخوره...

چرا ارتباط اینقدر مهمه؟!!

میخواید بدونید چرا؟

 

در موردش یه مطلب دیگه مینویسم اگر عمری باقی باشه...

اما تنها راه اینکه هم اسلام آسیب نبینه و هم جمهوریت...

ارتباط گرفتن با مردمی هست که میخوایم بهشون تذکر بدیم...

و اینو هم بگم:

بعضی از این مردم ، پیاده نظام دشمن هستن... هر جا این رو تشخیص دادید قاطع و محکم برخورد کنید...

اما اغلب مردم به تعبیر مقام معظم رهبری دل در گرو انقلاب دارن...

با اینها ارتباط بگیریم... معجزات رو میبینیم...

ما مذهبی ها در ارتباط گرفتن مشکل داریم...

این مشکل رو ریشه یابی نکردیم... از ما بدشون اومد...

رفتن در دامن دشمن...

ما مسئولیم... باید پاسخگو باشیم...



یاد رفتار حاج قاسم افتادم در اون هیئت عزاداری امام حسین...

به حاج قاسم گفتن یه عده بد حجاب میان توی مراسم... یه تذکری بدید که رعایت کنن...

احتمالا همه تون میدونید جواب حاج قاسم چی بوده...

 

اگر توفیقی بشه در مورد اهمیت ارتباط مطلبی خواهم نوشت...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۲۹
ن. .ا

نظرات  (۶)

من نمی دونم جواب حاج قاسم چی بود

پاسخ:
نقل به مضمون
گفتن هر وقت خونه شما مهمون اومد بی حجابها رو راه ندید
این مراسم امام حسین هست...
نزدیک به این مضمون
۲۹ فروردين ۰۲ ، ۱۰:۰۹ میم مثل حنانه

هر وقت مذهبی ها برنامه های فرهنگیشون رو از حالت انحصاری درآوردن اونوقت شاید به یک جایی برسیم. مثلا اردوی زیارتی نذارن بگن فقط اعضای انجمن اسلامی بیان یا بسیج. چرا دیدار با رهبری رو انحصاری فقط اعضای انجمن خودشون رو میبرن؟ چرا ما دانشجوهایی که عضو هیچ نهادی نشدیم رو نمیبرن؟ من خودم با یکی از نهاد های دانشگاه همکاری میکنم اما عضو رسمی نیستم. این اخبار رو از دوستم میشنوم و دوستم هم میگه تا نری اعضای اصلی رو پیدا کنی از برنامه هاشون مطلع نمیشی. خب این یعنی چی؟ من که یه دانشجوی معمولی ام ولی شاید خیلی دانشجوی نخبه داشته باشیم که دوست داشته باشن رهبر رو ببینن و حرف ها و ایده هاشون رو به گوش ایشون برسونن. اونا چیکار کنن که عضو نیستن و اگر هم بخوان عضو بشن به اعضای اصلی دسترسی ندارن؟ یادمه یه کاری با یکی از انجمن های دانشگاه داشتم چندین روز پشت سر هم رفتم انجمن و بسته بود و یه مسئول هم نبود که جوابگوی من باشه. اینا فقط یه گوشه اش هستش. همه میدونن قشر دانشجو بی خیال و بی دغدغه نیست اما وقتی بیخیالی ببینن اونا هم زده میشن. حالا اینکه فقط قسمت دانشجوییش بود بقیه اش بماند‌.‌...

پاسخ:
از روی شکم سیری نمیشه تحولی ایجاد کرد...
از روی دغدغه مندی صرف هم نمیشه...

خدایا ما رو همون نسلی قرار بده که میاییم به کمک اولیایت برای تحقق دینت

بزرگواری که خصوصی پیام دادید و فقط یه ایمیل برای پاسخ دادن برام گذاشتید

من دو تا آدرس ایمیل دارم که هر دو کاری هستن و دست همکارام هم هست اون آدرس

لذا اگر لطف کنید یه راه ارتباطی دیگه بذارید... من در حد توانم پاسخ گو هستم ان شا الله

۲۹ فروردين ۰۲ ، ۱۳:۴۲ صـــالــحـــه ⠀

درس اندیشه سیاسی امام و آقا رو که با استادِجان داشتم، اونجا استاد گفتند که جمهوریتِ جمهوری اسلامی، از خودِ اسلام می‌آید و اینطور نیست که الگوبرداری از نسخه‌های غربی بوده باشه.

 

 

در مورد بقیه مطلب، من فقط باید بگم خیلی موافقم. گاهی اون‌هایی که ظاهرشون با ما متفاوت هست، فکر می‌کنند ما از یک دنیای متفاوت دیگر هستیم. اینقدر که اون‌ها ما رو نمی‌شناسند و حتی ما هم اون‌ها رو و نیازها و مسائل‌شون رو نمی‌شناسیم. اگر با هم آشنا شدیم و محبت بینمون ایجاد شد... اونوقت به موجب اون مقام ولایت ناشی از حبّ، اثرات تهاجم فرهنگی غرب رو خوب می‌تونیم نقطه‌زنی کنیم. اونوقت می تونیم کمک‌شون کنیم. بسیاری از رفتارها ناشی از سبک زندگی و طرز نگرش‌هاست. این‌ها اگر درست بشن، ظاهر خود به خود عوض میشه. 

پاسخ:
نکته ی مهم اش اینه که وزن منطق و استدلالات برای طی مسیری در مقابل وزن حب و بغض خیلی ناچیزه...
نمیگم منطق مهم نیست...
خیلی مهمه...
اما انگیزاننده نیست...
درصد زیادی از مردمی که مشکلات تئوریک با جریان حق دارن... زیر سر اینه که در حوزه ی ارتباط ها چیزی از طرف مقابل ندیدن...

سلام علیکم

 

خواستم در مطلب قبل کامنت بگذارم که اینجا با جمع در این مطلب میگذارم.

 

واقعیتش مثالتون در مورد شوک رو نمی تونم بپذیرم. چه بسا تذکر لسانی اثر معکوس داره. و شوک نیست طرف می میره...

 

اگر بنا بر احیا است راه احیای عفت و حیا رو  واقعا بهش فکر کرد.

 

من خودم برای کنترل فضا با راهکار اخیر نیروی انتظامی خیلی موافقم.

اما این فقط کنترل کننده است حل کننده ماجرا نیست.

 

حیا میوه‌ی ایمان هست و ما تا اصل رو درست نکنیم محصولش هم درست نمیشه.

 

راهی نداریم جز بسط ایمان

 

همین دیشب دوستم از مدرسه دخترش می گفت که هم کلاسی هاش میگن خدارو هم قبول نداریم...

پاسخ:
سلام علیکم

ببینید خیلی از اوقات بحث تذکر لزوما نباید با اثر گذاری قرین باشه
یه عده میگن آیا ما تذکر لسانی بدیم تاثیری داره؟
من میگم الزاما نه...

میپرسه بابت یک چیزی که صرفا یک احتماله میگی باید تذکر داد؟
میگم نه
حرفم اینه تذکر بستری ایجاد میکنه که شخص بی حجاب این موضوع رو یک مسئله ی عادی نبینه...
اون شک قراره اون شخص رو یه تکونی بده...
حالا یا بیشتر لج میکنه... یا حس نا امنی پیدا میکنه... یا هر چی...

مثلا همون تذکری که به اون خانم معتمد آریا داده شده خیلی بجا بود
چرا؟
اصلا ضرورتی نداره که ایشون تاثیر بگیرن...
حتی ممکنه لج کنن...
خب بکنه...
پس برای چی تذکر میدیم؟
اولا ایشون چهره هستن... حداقلش اینه که با تذکر احساس ناامنی میکنه...
نوش جانش...
یه چهره چرا باید با یک حس امنیتی علیه حدود الهی بایسته؟
اینجا اصلا تاثیر پذیری مهم نیست...

غیر از اون خانم بازیگر یک شخص عادی هم وقتی خیلی برهنه بیرون اومد باید بهش شک وارد بشه...
اشکالی نداره که لج میکنه...
این واکنش طبیعی اجتماع هست...


همونطور که اون خانم فکر نمیکنه به عواقب پوشش خودش...
جامعه ای که پوشش اون خانم رو نمی پذیره هم ضرورتی نداره به امنیت خاطر اون خانم خیلی اهمیت بده...


لذا تذکر اون خانم به معتمد آریا دیدیم که شبیه شُک بود برای معتمد آریا...
نوش جونش...

مهم هم نیست تاثیر بپذیره... مهم اینه که امنیت خاطر ازش گرفته بشه...
بابت چی؟
بابت هتک حریم الهی...

اما اگر بخوایم روی بحث تاثیر گذاری تمرکز کنیم رویه متفاوت هست...
چه رویه ای؟
ارتباط...
که مطالبی نوشتم...
اینکه یک دختر مدرسه ای میگه من خدا رو قبول ندارم وااااقعا ملاک بی خدا بودنش نیست...
جدی میگم اینو...

اون دختر خانم لبخند ندید...
نمیگه همه با لبخند جذب میشن... اما غالبا دوستی های جذاب انسانهای رها رو دوست دارن...

خواهرم با یکی از دختران فامیل همسرشون ارتباطی گرفته بود...
دختر جوان و به شدت چپی...
معترض...
پوشش آزاد...
خواهرم میگفت خیلی جاها نمیدونم چه جوابی بهش بدم...
از من میپرسید...
بعد میگفت این دختر الگوی بقیه دخترهای فامیل هم هست و روی اونها هم اثر داره...

به خواهرم گفتم تو زیاد با اون بحث نکن
یه روز با خودت ببرش پیش خانم فلانی (یک زن صاحب نفسی هست)
از قبل هماهنگ کن...
اصلا هم در مورد پوشش هیچ توصیه ای بهش نکن...
بره اون خانم رو ببینه... ببینیم واکنشش چیه...
همین که رفت و نوبت سلام علیکش با اون خانم رسید اون خانم صاحب نفس با روی باز دست هاش رو باز کرد تا بغلش کنه...
این دختر تردید کرد که بره جلوتر یا نه...
اون خانم با خنده ای صمیمی بهش گفت: بیا ما تپل ها بد نیستیم...

بعد از اون جلسه این دختر خیلی جذب این خانم شد...
همین...
تمام...

گاهی مسائل خییییلی ساده تر از چیزی که فکر میکنیم حل میشه...
فقط نمی خوایم از راهش وارد بشیم... 


همین مسئله ی ایمانی که میگید از کجا میدونید پتانسیلش در اون شخص بی حجاب هست یا نیست؟
پتانسیل پذیرش ایمان در جامعه ی ما خییییلی بالاست
بزرگوار از روی آمار دارم میگم بنده خدایی تحقیقی کرده بود توی کشور عراق...
یه سری تحریم هایی که ما شدیم و اثراتی که داشت رو به صورت ملموس برای مردم عراق توضیح میداد...
میگفت اون مردم غالبا میگفتن ما نمی تونیم تحمل کنیم...

تحمل مردم کشور ما عجیب و غریبه...
تاریخ به خودش ندیده...
اینها ناشی از چیه؟
بله... قدر این مردم دونسته نشه خدا سیلی خواهد زد...

و ان شا الله تمرکز ما از موضوع حجاب خلاص بشه باید فریاد بزنیم  امر به معروف حقیقی رو باید نسبت به مسئولین داشت...
کسانی که به بهانه ی مصلحت اندیشی نسبت به کاستی ها و کژی های دولت سکوت میکنن باید روز قیامت پاسخگو باشن...

"بی حجابی و خیلی از ناهنجاری های امروز، نتیجه ی زندگی بی تفاوت گونه و غیر مسئولانه ی جامعه ی مذهبی ها بوده...

مذهبی ها عامل اصلی این بی حجابی ها بودن...

و راه علاجش هم فقط همینه که بی تفاوت نباشیم و غیرمسئولانه زندگی نکنیم..."

 

 

جانا سخن از زبانِ ما می‌گویی...

 

+ مأجورین ان‌شاءالله به نسلی حسینی :)

پاسخ:
مطالب، چیزی که میخواستم نشد...
من در زمینه ی بی تفاوت زندگی نکردن چیزهایی رو چشیدم که اصلا با مطالبی که نوشتم نتونستم حتی 10 درصدش رو تبیین کنم

الان با مطالب من شاید اکثرا فکر کنن:
کار سختی هست... من خودمون 100 مدل گرفتاری داریم... حالا بریم دل بدیم به گرفتاری های بقیه..

در حالی که اصلا اینجوری نیست...
فقط کافیه یک بار بچشیم... دیگه نمی تونیم ازش رها بشیم...
نمکش خیلی گیراست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی