ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ

ابراهیمت را در آتش نینداز!!

حس کردم توی مطالب قبلی بعضی ذهن ها درگیر یکی شدن با همسرشون شده...

در این مورد کمی صبوری به خرج بدید... یکی شدن با یک انسان دیگه جز با رشد معنوی اتفاق نمی افته بزرگواران... رشد معنوی هم غالبا اینطوره که یک شبه اتفاق نمی افته...

ماها حقیقتی داریم به اسم نفس ناطقه... مگر به این سادگی ها میشه به ابعاد نفس پی برد؟!!

قصد ناامید کردن ندارم... اما کلا موضوع یکی شدن با همسر از اون مقوله های جذابی هست که هر چی درست تر و عمیق تر بهش فکر کنیم میبینیم دنیا هم جای بسیار زیبایی هست...

بهشت همچین جای دور و دیری هم نیست... ولی به شرطی که اهلش باشیم و پیگیرش باشیم...

ان شا الله توفیقی بشه و بتونم در مورد این هم بنویسم

اما روال بحثم این بوده که:

 

1_شناخت های مفهومی و ذهنی ما الزاما به اقدام و عملِ مستمر ختم نمیشه...

 

2_ عمل های ما (ولو عمل های عبادی مثل نماز و غیره) الزاما به رشد و کمال ختم نمیشه

 

در مورد حکم شماره ی یک که همه تجربه کردیم... مثل اون کسی که میدونه فست فود ضرر داره اما بازم میخوره... در مورد حکم شماره دو هم افراد زیادی میشه مثال زد که اهل واجبات و حتی مستحبات دین بودن اما جزو اشقیاء و حتی اشق الاشقیاء شدن...

 

با این همه نه ارزش آگاهی کم هست و نه ارزش عمل...

گفتم بین آگاهی و عمل ما تمایلات ما قرار دارن... مهمترین نسبت تمایلات ما با اعمال ما، شکل دادن نیت های ما هست که فرمودن  اصالت عمل به نیت اون عمل هست...

تغییر تمایلات هم که عرض کردم به سادگی شکل نمیگیره...

حتما همه تجربه کردیم... به چیزی یا کسی علاقه دارید... به هر دلیلی عقلتون گفته این علاقه درست نیست... باید ازش عبور کنی... چقدر زمان برد تا فراموشش کنی؟

چی به روزت اومد تا اون تمایل صفر بشه؟

اصلا صفر شد؟!!!

 

خدا با این کار داره... میگه دلت کجاست؟!!

میتونی دل بدی به من تا من برات حرف بزنم؟!!!

شاید به لفظ بگیم آره... اما به حقیقت نمیشه...

 

رنج...

امان از رنج...

دیدید برای اینکه بتونن یک فلز رو شکلش بدن باید داغش کنن... مذابش کنن؟

رنج، همون داغ کردن هست... همون مذاب کردن هست...



امان از ذهنیت درست کردن های غیر واقعی برای زندگی مشترک...

اماااان...

مثلا همه فکر می کنن خوشبختی وقتی شکل میگیره که زوجین خیلی همدیگه رو درک بکنن...

(راستی میتونی کسی که خیلی هم درکت نمیکنه رو خییلی زیاد دوست داشته باشی؟!!... نمیتونی نه؟!!...)

خب درک کردن همدیگه خیلی مهمه... اما غالبا در بهترین حالتش در سالهای اولیه ازدواج شکل نمیگیره...

بعد تمام باور های طرف بهم میریزه...

خانم یا آقا تصورش این بود که همسرش باید کسی باشه که تمام اهدافش و باورهاش رو درک کنه... چون هدفش متعالی هست یا اهداف و باورهاش خط قرمز زندگیش هست پس همسر باید کمکش کنه... همراهش باشه...

بعد میره توی زندگی میبینه هنوز خیلی با اون درک شدنه فاصله دارن...

اینجا چه اتفاقی داره می افته؟

آیا نباید اهداف خوب میداشت؟

آیا با شخص مناسبی ازدواج نکرده؟

خدا، خدای شکستن این اهداف و باورها و چهارچوب های ذهنی و غیر عملیاتی و غیر واقعی هست...

حتی ممکنه موضوع کاملا مقدسی دغدغه مون باشه... اما خدا قصد داره ذهنیتمون رو نسبت به اون امر مقدس واقعی کنه و از فانتزی سازی خارجش کنه... لذا باورمون رو میشکنه... اهداف مقدس هم نداشته باشیم باز هم خدا دشمن تمایلات غیر واقعی هست... میزنه هااا... زدنش برای هر کسی متفاوته...

چون باور ها و اهداف هر انسانی میاد در دایره ی تمایلاتش... دوستشون داره... نسبت به موانع اون اهداف و باور ها بغض داره...

بعد میبینه یکی از موانع اون اهداف خودِ همسر هست :)))

یا حداقلش اینه که اگر هم مانع نیست، همراهِ خوبی هم برای اون اهداف و باورها نیست... :)))

در بهترین حالتش یه عده وقتی توی این شرایط قرار میگیرن میگن: خب موسی به دین خود... عیسی به دین خود...

یعنی چی؟

یعنی : خدایا من دست به باورها و اهدافم نمیزنم...

خدا هم میگه پس بجنگ تا بجنگیم... (منم جای خدا بودم با این اشخاص جنگ آشکاری رو شروع میکردم)

تا واقع بینت نکنم دست از سرت برنمیدارم...

خدای ذهنت رو می پرستی؟!!!

درستت میکنم...



مثال بزنم:

توی تذکرة الاولیای عطار میخوندم شخصی رفته بود نزد امام صادق و ازشون خواست تا اسم اعظم رو بهشون تعلیم بده... اصرار هم میکرد...

اونجا استخری هم بوده... امام به یارانشون دستور دادن این شخص رو بندازن توی استخر...

ایشون هم شنا بلد نبودن...

هی استغاثه کردن به امام که کمکشون کنن...

هی با دست و پا زدن و تقلا کردن می اومدن به لبه ی استخر تا دستشون به جایی بند بشه... اما امام به یارانشون میگفتن نذارید دستش به جایی بند بشه...

این بنده خدا که مرگ رو جلوی چشمش دید و از امام هم کاملا ناامید شدن توی اون حال کلمه ای به زبان آورد...

امام فرمودن حالا بیاریدش بیرون...

بیرونش که آوردن امام به اون شخص فرمودن: میدونی دقایق آخر چه کلمه ای گفتی؟

شخص گفت: نه... یادم نیست...

امام بهشون فرمودن اسم اعظمت رو به زبان اوردی... و نجات پیدا کردی...

.

.

یعنی استغاثه به امام هم اشتباه بود؟!!!!

استغاثه به امام اشتباه نبود... اما ذهنیت ایشون به امام یک ذهنیت فانتزی و ذهنی بود... باید شکسته میشد...

قطعا خدا اهداف و باورها (تمایلات) ذهنی ما رو خواهد شکست...

به بیان دیگر، قطعا خدا تمایلات ذهنی و فانتزی ما رو خواهد شکست...

و ازدواج و همسر یکی از اون اهرمهای پر قدرت خدا هستن برای شکستن این بت های ذهنی...

بعد تازه امر هم کرده در خانواده و در تعامل با همسر با مودت و رحمت برخورد کنید...

یعنی ابراز کنید محبتتون رو...

ای خداااا

من چجوری محبت واقعیم رو برای کسی ابراز کنم که تماما درکم نمیکنه؟!!!

داری با من چکار میکنی؟!!



میتونی با این همسر که تماما درکت نمیکنه یکی بشی؟!!

نسبت بهش غیرت داشته باشی؟!!

یا نه... میگی هر کسی رو باید به اندازه خودش اهمیت داد؟!!

داری فرار میکنی نه؟!!

میگی هر کسی به اندازه ی خودش؟!!

از کی فرار میکنی؟!!

از خدا؟!!



دیشب یه جمله ای از یکی از علمای عصرمون میخوندم... دیدم چقدررررر به این مطلب مرتبطه!!

جمله این بود:

قصص قرآنی بیان اطوار وجودی انسان در سیر تکاملی اوست سفرنامه های انبیاء در مقام شهود حالات ما است وگرنه... (بقیه اش رو جرات ندارم بنویسم)

ربطش با این مطلب؟!!

ابراهیم بت شکن رو میندازی توی آتیش؟!!

که نابود بشه؟!!

که بتت رو نشکنه؟!!

خدا کارش رو بلده... ابراهیم بت شکن سوختنی و نابود شدنی نیست...

عزم خدا در شکستن بت های ما جدی هست...

بت های هر کسی تمایلات اون شخص هستن...

خدا با این تمایلاتی که واقعی نیستن کار داره...

خدا دشمن هر چیز ذهنی هستن... هر چیز ذهنی که قرینه ی دقیقی در واقعیت نداشته باشه...

خدا عزم جدی داره برای واقع نگر کردن ما...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۲۳
ن. .ا

نظرات  (۱۰)

خدایا شکرت که فرصتی پیدا کردم تا متمرکز بشم و این مقدار بنویسم...

نوشتن هایی که نیاز به تمرکز جدی نداشته باشه توی هر ساعتی از روز میتونم بنویسم... اما بعضی از حرفها و مطالب... تمرکز میخواد... خلوت میخواد...

 

نمیدونم این مطلب دیگه ادامه پیدا میکنه یا نه... تا همین جاش هم خدا رو شاکرم که تونستم بنویسم...

 

درود بر واقع گرائی

ننگ بر فانتزی پروری رویاپردازی و خیال سواری

پاسخ:
سلام
این دورد و ننگ ها، تکبیر پای مطلب محسوب میشه؟

بله . اگر از تکبیر کاری ساخته باشه

😭😭😭

پاسخ:
دیگه باید با واقعیات کنار اومد...
:(

میتونیم این مطالب اخیر رو داخل گروه دوستام با ذکر منبع بذارم؟ 

پاسخ:
اختیار دارید...
من مشکلی ندارم... هر جور صلاحه عمل کنید
۲۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۵:۴۵ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام علیکم. وقت بخیر

چه قدر جالب بود.

چه قدر من اینها رو زندگی کرده ام. 

خداقوت.

 

چند سال پیش من به شدت توی زندگیم مشکل پیدا کرده بودم. اومدم یکی دوتا پست نوشتم. اون موقع اومدن بهم گفتن انتخابت اشتباه بوده والا زندگی صحیح و سالم این چیزا رو نداره. چون جزء داستانهای خصوصی زندگیم هم میشد،برای هیچ کسی صحبتش رو نکرده بودم. اون قدر از این صحبت اون بنده خدا شکستم. من بی تجربه ای که فکر میکردم هیچ زندگی خوبی این روزا رو نداره. نگو که معیارها و تعریف ها خیلی تر گل ورگل و دور از واقعیت زندگی هستند.

پاسخ:
سلام علیکم
از واکنش مخاطب ها خیلی خوشحالم که به یک بحث واقعی و ملموس ورود پیدا کردم
من نمیخوام بگم تمااام ازدواج ها و انتخاب ها درسته...
اما میخوام بگم اکثر ازدواج ها و انتخابها ، میشه به خوشبختی و زندگی با کیفیت ختم بشه فقط به شرطی که طرفین از خیال پردازی فاصله بگیرن و درست ببینن همه چیز رو...
۲۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۵:۵۱ پلڪــــ شیشـہ اے

چه خوب که بین وبلاگ نویسان باب این موضوعات باز شده.

رشد اصلی انسان در بستر خانواده و در رابطه با اعضای خانواده اتفاق می افته. اون وقت خیلی ها جاهای دیگه ای دنبالش میگردند. فعالیت های فرهنگی و ...!(یک بخشی از قشر مذهبی رویه شون به این صورته.)

پاسخ:
دقیقا همین طوره...
خانواده اولین و مهم ترین کانونی هست که خدا برای رشد هر شخص قرار داده...
۲۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۹:۰۴ صـــالــحـــه ⠀

رشد معنوی یک شبه اتفاق نمی‌افته...

 

حالا وقتی به دستورالعمل‌های چارچوب‌مند و خط‌کشی شده کلاس‌های ارتباط همسران یا روش‌های حل مساله فکر می‌کنم متوجه میشم که اون‌ها اصلا نمیگن که همون روزهای درد کشیدن هم جزء برنامه ما برای رشد کردن هست.

 

یه جوری میگن با فلان دستورالعمل مسائل رو می‌تونی حل کنی که انگار اگر یک شب تا صبح بشینی فکرات رو بکنی به نتیجه می‌رسی‌...

 

ولی اینطور نیست. حل شدن مسائل زندگی، اصلا روی کاغذ اتفاق نمی‌افته... گاهی از همون اولش هم اینطوری هست که جزء فرمول حل مساله، دست و پا زدن و تلاش به مدت طولانی قید شده. 

 

شاید دلیل اصلیش همین باشه که شما میگید. آدم باید در یک چرخش اساسی در درونش علیه تمایلات و تمنیاتش قیام کنه. و این جنگ درونی، سخت و زمان‌بر هست. اصلا به سادگی حاصل نمیشه...

پاسخ:
باید به انها که این دستور العمل ها رو میدن گفت یا ازشون پرسید:
آیا "خلق الانسان فی کبد" در زندگی مشترک هم نمودی داری؟
طبق نگاه ملاصدرا خلق شدن آن به آن هست... و انقطاع نداره... یک حقیقتی نیست که در یک زمانی اتفاق افتاده باشه و بعد از اون مسیر رشد اون موجود رو دیگه نشه اسم خلقت روش گذاشت...
بلکه خودِ رشد هم خلق شدن هست...
ما انسان رو در رنج افریدیم...
نسبت اون دستورالعملها با رنج چیه؟

چه رنجی خوبه چه رنجی رو باید ازش دوری کرد؟
کسی به ما جواب اینها رو نمیده در حالی که زندگی مون پر هست از این حوادث که ما رو در دل رنج ها قرار میده...
۲۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۹:۰۸ صـــالــحـــه ⠀

من تا الان چند تا از این دست مطالبتون رو خوندم. انقدر دوست داشتم دوباره بخونمشون که تب‌شون رو در مرورگر نبستم. بعدا به خودم اومدم دیدم اصلا نتونستم نظر بذارم زیر مطلب.... وقتی یک مطلب خیلی عمیق می‌خونم غالبا طول می‌کشه تا بتونم نظر بدم...

این مطلب هم واقعا عالی بود و من به شخصه، احساس می‌کنم خیلی یاد می‌گیرم. خدا رو شکر می‌کنم که به من توفیق خوندن این مطالب رو داده. الحمدلله.

پاسخ:
نظر لطف شماست و انکار نمیکنم که با بازخورد مثبت هر کدوم از مخاطبان انرژی خوبی میگیرم
هر مطلبی که می نویسم در وهله ی اول برای خودم راه گشاست... چون نیتم اینه که مطلب فایده داشته باشه...

من هم مثل تمام مخاطبانم در همین مسیرم... نه اول راهم... و نه تمام موانع رو رد کردم...
منم در حال مبارزه هستم...
اما امید من جوشش زیادی داره که میتونم بیام به بقیه هم بگم: حقیقت مسیر اینه و از سختی های مسیر خسته نشیم...
شاید اگر من هم روزی از سختی های مسیرم حرف بزنم خیییلی برای مخاطبانم جذاب باشه...
اما من جزئیات زندگی خودم رو خیلی قطره چکانی توی نوشته هام بروز میدم... چون دوست دارم پیامها و جهت ها نمود بیشتری داشته باشه... و جزئیات زندگیم رو به عنوان چاشنی های اثرگذار هر از گاهی بیان میکنم...

قیمت جزئیات زندگی ما خیلی بالاست.. باید برای خرج کردنشون حساب گر باشیم...

سلام 

چقدر جالب بود

حین خوندن متن برای خودم چندتا مثال از زندگیم زدم، 

دقیقا من هم وقتی به چند سال گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم نگاهم خیلی عوض شده، خیلی واقعی تر شده، خیییلی من تو فضای ذهن خودم بودم ولی الان خیلیاش شکسته. تصورم از خیلی چیزا عوض شده

امروز توی خلوت خودم فکر می‌کردم اگه همسرم فلان ویژگی و فلان انتظار رو از من نداشت، ( چیزی که من تمام این ۴ سال داشتم باهاش می‌جنگیدم ناخودآگاه و همش میخواستم توقعش رو تغییر بدم) درحالی که همون دوتا ویژگی من رو یه آدم دیگه کرده کاملا! 

قطعا از اون طرف منم ویژگی های آزاردهنده ای برای ایشون داشتم، که ایشون برای برقرارموندن اون مودت و رحمته، کنار اومده و سعیش رو کرده که بهم سخت نگیره تا طی زمان بتونیم کنار بیایم با هم.

 

الان می‌فهمم چقدر اشتباهه که تو این بالا پایین های خدادادی ناب، گمان کنیم انتخابمون اشتباه بوده

پاسخ:
سلام
منم خیلی خوشحالم که حرف هایی زده شد که همه توی متن زندگیشون لمسش کردن...
و تایید میکنن که این چالش های درونی رو داشتن...
این یعنی در مورد حقیقت درستی داریم حرف میزنیم...

الحمدلله که به درک خیلی از این مسائل رسیدید و رسیدیم...
حداقل در این مسیر و در این فضا شاید برای مثل منی هم مسئولیت وجود داشته باشه تا در این باره حرف هایی بزنم اما یه بزرگواری گفتن نظر دادن در مورد بعضی مطالب کار ساده ای نیست... نظر دادن در مورد این موضوع مهم زندگی هم کار ساده ای نیست...
شاید من هم نیاز داشتم ده دوازده سالی توی این شرایط زندگی کنم تا امروز بتونم در این مورد نظرم رو بدم...


غالبا انتخاب ها اشتباه نیست... حداقل وقتی کلان نگاه میکنیم اشتباه نیست...
اگر خیلی از انسانها پای انتخابشون نمی مونن برای اینه که رشد رو بدون رنج میخوان... و این یعنی ذهن زدگی...
یه روزی میفهمن دچار خطا بودن...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی