ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۲۴ ب.ظ

مدیر متکبر!!!

مجموعه تولیدی صنعتی ما متشکل از 8واحد مجزا اما بسیار مرتبط به هم هست که با همکاری این 8 واحد یا 8زیر مجموعه داره این کارخونه تولیدی صنعتی میچرخه و جریان داره...

یکی از این 8 واحد که تقریبا درصد بزرگتری از اهمیت رو به خودش اختصاص میده (هم به لحاظ تعداد نیرو و هم به لحاظ شروع کار در کیفیت و کمیت تولید) سرپرست و مدیری داره که به لحاظ علمی تسلط خیلی خوبی داره به کار خودش اما بسیار تکبر داره و منیتش آزار دهنده هست... توی جلسه ای که داشتیم دور هم... مدیر این بخش خیلی القای ناامیدی میکرد... و خیلی نیمه ی خالی لیوان رو برجسته میکرد و دائم اینطور وانمود میکرد که اگر به داد واحد من نرسید این مجموعه به گِل مینشینه و...

اکثر چالش هایی که میگفت درست بود... نمی تونست آمار غیر واقعی بده چون اکثر ماها مطلع بودیم از اوضاع...

اما مشکل اون بخشش بود که این چالش ها رو مساوی با شکست این مجموعه بزرگ میدونست... و بیان خوبی هم داشت و قشنگ ناامیدی رو منتشر میکرد توی فضای جلسه...

توی جلسات ما غالبا صاحب کارخونه نیستن و یا اگر هم هستن آخرای جلسه میان تا توی جمع بندی ها باشن...

چون غالبا این جلسات بیش از 2 ساعت طول میکشه...



مشکلاتی که در حال حاضز مجموعه ما داره مشکلات فراوانی هست اما یکی از مشکلاتش وصل نشدن این واحد مهم به بقیه واحدهاست...

سرپرست های دیگه غالبا گله گی شون اینه که مدیر این بخش کمترین همکاری رو با واحد های دیگه داره و غالبا پاسخگویی نداره... این موضوعی هست که خودِ صاحب کارخونه هم فهمیده اما فعلا نیرویی برای جایگزینی ایشون نداره و چون واحد خیلی مهمی هم هست دارن باهاش مدارا میکنن..

و برای من جالبه که فقط مدارا نمی کنن... بلکه خییلی هم زیادی تحویلش میگیرن... همیشه برام سوال بود که چرا اینقدر به این مدیر پر و بال میدن...

مثلا اگر من و این مدیر با هم میرفتیم پیش صاحب کارخونه، خیلی واضح و ملموس برای این مدیر احترام خیلی بیشتری قائل بودن و خیلی با روی گشاده تری با این مدیر حرف میزدن...

از اونجایی که این مسائل برای من اصلا مهم نبود و اتفاقا در مرکز توجه نبودن رو بیشتر میپسندیدم ناراحت نمیشدم...

و چون دنبال سلطه طلبی و ریاست کردن نبودم تنها مدیری بودم که با این مدیر متکبر خیلی راحت تر ارتباط میگرفتم... و الان هم بیشترین رابطه ی دوستی بین من و این مدیر هست... اساسا تکبر رو هم یک اختلال میدونم و اینطور نیست که خودم هم ازش مبرا باشم... و آدم متکبری هم ببینم تا جایی که بشه سعی میکنم باهاش ارتباط بگیرم... مگر اینکه پای مسائل خیییلی مهمی پیش بیاد که بخوام تقابل کنم... برای همین با ایشون دوستم...

 

خیلی از واحد ها وقتی به در بسته ی این واحد مهم میخورن به سمت من میان تا من برم و یه خبری از اون واحد بگیرم تا کارها انجام بشه...



چند وقت پیش توی یکی از سوله های تولید بودم که صاحب کارخونه هم اومده بود...

وقتی هر دو از سوله بیرون اومدیم و به سمت ماشین هامون میرفتیم... صاحب کارخونه صدام زد و گفت بیا...

رفتم دم ماشینش...

گفت: کسی رو نمی شناسی من جای این مدیر بذارم؟!! خیلی اذیتمون میکنه...

یکی مثل خودت... یکی که با خودتون هم هماهنگ بشه...

متاسفانه هم کسی رو نمی شناختم... و هم توی این وضعیت به صلاح نمی دونستم...

اما تعجب هم کردم...زیاد...

میخواستم بگم حاج آقا شما که خیلی ایشون رو عزیز میکردید... چی شد یهویی اینقدر ادبار پیدا کردید؟!!

اما در مجموع درک میکردم... پای منافعشون وسط بود و نمی خواستن بی گدار به آب بزنن....

در هر صورت من موضوع رو به پسر صاحب کارخونه انتقال دادم...

و مدتی هست که خیلی امنیتی گونه داریم با نفوذ پسر صاحب کارخونه و میدانی عمل کردن من به مسائل شرکت نظم و نظام میدیم... هنوز بحرانهای جدی در پیش داریم... شرکت درگیری بدهی های بزرگ هست اما نباید هراسید...

و من خیلی امیدوارم که بتونیم از این وضعیت خارج بشیم...

یکی از اون نقاط حیاتی و حساس این مجموعه تولیدی، موضوع فروش هست...

پسر صاحب کارخونه به من گفت تمام سفارشات باید بیاد سمت تو و از کانال تو بره توی تمام واحدها... و هر واحدی باید وظیفه ی خودش رو در قبال سفارشاتی که از تو میگیرن انجام بدن... و من گزارش تمام این اتفاقات رو از تو میخوام...

قطعا قصه ی فروش یک فضای کاملا درگیر کننده ای هست...

فروش یعنی تمام پروسه های تولید...

فروش یعنی هر 8 واحد یا زیرمجموعه ی این مجموعه بزرگ تولیدی و صنعتی... یعنی همه باید به فروش پاسخگو باشن...

و من میدونم من توی این نقطه بایستم دشمنی ها با من اوج میگیره...

و با توجه به اینکه من کمترین اصطحکاک رو با اون مدیر متکبر مجموعه مون دارم امید دارن که من بتونم حلقه ی وصل باشم...

اما نمیدونم چه پیش خواهد آمد...



درس بزرگ این مجموعه برای من این بود:

با هر مقدار تخصص، و با هر مقدار علمی که داریم اگر حواسمون به تکبر و منیت هامون نباشه تبدیل میشیم به انسان خشک و غیر قابل انعطاف و سلطه طلبی که بوی تعفنمون همه جا رو میگیره...

آدم متکبر قطعا انسان متعصبی خواهد شد... تعصب های کور...

هر چند واقعا تمایل ندارم همین قدر رفاقتم رو با اون مدیر بخش مهم بهم بزنم اما میدونم مسئولیتی که از من میخوان در روزهای آآینده، منو با این شخص وارد چالش های جدی میکنه...

اینجاست که تدبیر میتونه بیشترین کمک رو بکنه... و کمترین اصطحکاک ها رو ایجاد کنه...

و اما تدبیر...

کسی میدونه تدبیر چی هست؟!!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۰۲
ن. .ا

نظرات  (۷)

خدایا تو خودت شاهدی من ذررره ای دلم نمیخواد آقا بالاسر اینها باشم...

همیشه فراری بودم از این قصه ها...

اما قصه فقط قصه ی دوست داشتن یا نداشتن من نیست...

داستان منافع حداقل 1000 تا خانواده هست...

کمکم کن با همون تدبیری که شما دوست دارید بتونیم این کار رو جلو ببریم و به منزل مقصود برسونیم...

 

این روزها یه چیزی هم در مورد کار برای خدا کردن فهمیدم... که تا قبل از این نمی دونستم...

و اون اینه:

تمام دشمنی هایی که تا قبل از کار برای خدا کردن برات اتفاق افتاده همه اش سوء تفاهم بود...

دشمنی اصلی از وقتی شروع میشه که بخوای برای خدا قدمی برداری...

کدوم هنرمند میتونه این قصه ی شگفت انگیز خدا رو به تصویر بکشه؟!!!

۰۲ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۵۵ اقای ‌ میم

این پول چیه که به خاطرش حاضرن با هر چیزی بسازن و هر کسی رو تحمل کنن؟

پاسخ:
فقطم بحث پول نیست
وقتی آدم یه نفر باشه میتونه تصمیم بگیره سرمایه اش رو هر کاری بکنه
اما وقتی تعداد زیادی اومدن کنارت و دارن کار میکنن دیگه نمیتونی هر تصمیمی بگیری
البته اگر بخوای خدا رو در نظر بگیری
۰۲ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۱۳ اقای ‌ میم

کارفرمای شما رو نمیدونم ولی خیلی ها واقعا دارن برای پول خودشونو به زحمت میندازن.

نه اینکه چیز بدی باشه ولی اینکه هر چیزی رو به جون بخری یا هر کاری کنی مثل حقوق کم دادن یا اهمیت دادن به نیرویی که پول بیشتری برات میاره و ... بده

به قول معروف ایناست که بده:)

پاسخ:
چرا اهمیت دادن به نیرویی که پول بیشتری برات میاره بده؟

۰۲ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۳۴ اقای ‌ میم

مثلا یه کارفرما رو در نظر بگیر که به بخش فروشش بیشتر از آبدارچیش اهمیت بده در حالی که آبدارچی شاید سود مالی براش نداشته باشه ولی به هر حال اونم داره زحمت میکشه. آیا درسته به بخش فروش اهمیت بیشتری بده و به آبدارچی نه؟ 

یا اگه به مشکلی خورد اول آبدارچی رو اخراج کنه؟ بعد بره سراغ بخش فروش؟ 


پاسخ:
توی آسمونا سیر نکن
بیا روی زمین با هم قدم بزنیم

۰۲ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۴۹ اقای ‌ میم

یعنی چی؟

پاسخ:
این چیزی که تو میگی به این سادگی ها نمیشه پیاده اش کرد
و درست هم نیست
یه نمونه اش:
یکی که مسئول تولید فرش هست... وقتی یه فرش رو خراب کرد باید بابت یک فرش 15 میلیونی پاسخگو باشه...
اگر به جای یه فرش ناگهان 10 تا فرش خراب شد چطور؟!!
اون آبدارچی اگر یه استکان رو انداخت شکست بابت اون استکان باید پاسخگو باشه...

اینها با هم یکی هست؟
۰۲ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۱۶ اقای ‌ میم

منظور من این نبود مثلا اگه بخواد تعدیل نیرو کنه درسته که بگه خب آبدارچی که برای من منفعت مالی نداره پس اخراجش میکنم اینکه باید به میزان اثرگذاریشون پاسخگو باشن یه بحث جداست

 

پاسخ:
بله درست نیست

اللهم اغننی بتدبیرک لی عن تدبیری....

واضح است که منظورم رها کردن تدبیر خودتون نیست اما تهش باید ذکر گرفت اللهم اغننی...

 

پاسخ:
خیلی خوب بود
ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی