ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
جمعه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۲۳ ب.ظ

سوال آخر مطلب برام مهمه

در حدود یک سال پیش یا بیشتر خواهرم بهم زنگ زده بود بابت مربی مهد کودک شدن...

توانایی اش توی این کار فوق العاده هست... میدونم... اما...

میگفت پولی که بهم میدن کلا صرف کرایه ماشینم میشه... برای رفت و برگشت... نمیدونم برم یا نه...

به نظرت عاقلانه هست که برم؟ و قبولش کنم؟!!

 

راستش این سوالی نبود که من جواب بدم... اینو خودش باید تصمیم میگرفت...

کمی به حرف گرفتمش (از من بزرگتره) تا ببینم تردیدش جدی هست یا نه... دلش به کدوم سمته...

هر چی بیشتر به حرف گرفتمش دیدم همه اش تردیده...

حالم بد شد... ولی دیدم انگار از من میخواد یه راهی پیش پاش بذارم...

آخرش گفتم: امیرالمومنین فرمودن در هر کاری که تردید دارید دست به عمل نزنید... صبر کنید...

بعد از یک هفته دوباره زنگ زد... هنوز تردید داشت...

میخواستم دعواش کنم... اما از من بزرگتر بود...

ولی بهش گفتم: وقتی دلت مستقیم نمیشه بی خیالش شو دیگه... رهاش کن...

رها کرد... و بعد از گذر بیش از یک سال فهمید اشتباه کرده بود... و بهتر بود با همون شرایط میرفت...



میدونید همه ی اتفاقهای عالم رو نمیشه با محاسبات و بررسی های فکری به مرحله ی تصمیم گیری رسوند...

بذارید یه جور دیگه بگم تا همه تعجب کنن و اون هایی که زاویه نگاهشون متفاوته بهم اعتراض کنن:

هیچ اتفاقی در عالم رو نمیشه با محاسبات فکری و بررسی های فکری به مرحله ی تصمیم گیری رسوند...

 

قلمرو تصمیم و انتخاب، قلمرو قلب هست... قلمرو تصدیق قلب هست... قلمرو تصدیق هست...

به بیان عرشی قرآن قلمرو : فالهمها فجورها و تقواها هست...

قلمرو الهام...

الهام برای قلب سلیم اتفاق می افته...

اما اگر قلب سلیم نباشه واردات قلب انقطاع بردار نیست...

واردات برای قلب همیشگی هست...

چه خوب باشیم چه بد...

خوب باشیم الهام میشه...

بد باشیم خطورات هست...

قلب سلیم جای شک و تردید نیست... قلب سلیم وارد وادی تامل میشه اما تردید هرگز...

از شما که خبر ندارم اما خودم رو که می شناسم... بدون تردید نیستم...

چرا تردید؟!!

هر اندازه ای که شیطان دست اندازی کرده باشه در طلب های ما... قلب در وقت تصمیم و انتخاب هایی که باید مثل آینه بهت نشون بده... هی تصویر برفکی مبهم نشونت میده...

ما به قلبمون نیاز داریم رفقا...

حتی اگر کاملا اهل دنیا باشیم...

این نظام آفرینش دارای شعور محض هست... این توهین به ما هست که فکر کنیم میشه یک فرمول داد و همه با اون فرمول خودشون رو نجات بدن...

ابن سینا در پزشکی 1000 سال پیش فرمودن پزشک نباید بیماری رو درمان کنه... باید بیمار رو درمان کنه...

یعنی چی؟

یعنی اگر 10 نفر بهش رجوع کردن و هر 10 نفر سرما خوردن... باید 10 تا نسخه ی متفاوت بده...

این یعنی چی؟

یعنی در مواجهه با جسم انسان هم نیاز به تشخیص و فرقان داریم... بعد در مواجهه با روح انسان میخواید یک فرمول واحد بدید...

رها کنید این همه تحقیر و استعمار زدگی رو...

باید مستقل باشیم...

قلب محلی هست که تمااام تصمیمات و انتخاب های زندگیمون باید از این فیلتر رد بشه...

و خدا هم در قرآن فرموده من خوب و بدش رو خودم بهتون الهام میکنم...

آیا الهام میشه؟!! یا میوه ی تلخ تردید دائم خودنمائی میکنه؟!!

یا از تردید هم بدتر... فقط بدی ها رو تصدیق میکنه؟!!



یکی از چیزهایی که موجب میشه قلب انسان از سلامت خارج بشه تعیین کردن مقصد و هدف به واسطه جهد و تشخیص فکر ... و متعصب و متصلب ماندن به اون هدف هست...

تعیین هدف ایرادی نداره هااا... اما تعصب و تصلب به اون هدف... امااان...

 

راستی!!

یه شخصی رو خیلی دوست دارید... خیلی زیاد... اونم خیلی دوستتون داره... به حریمش راهتون میده...

میرید خونه اش... متوجه میشید قراره شب براش مهمان های مهمی بیان...

و اون هم حسابی کار و دغدغه داره برای اینکه اون مهمونی آبرومندانه برگزار بشه و به نحو احسن به اتمام برسه...

 

میرید؟

یا میمونید و کمک میکنید؟

 

اگر میرید چرا میرید؟

و اگر میمونید برای کمک کردن، چرا میخواید کمکش کنید؟

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۱۹
ن. .ا

نظرات  (۱۱)

۱۹ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۴۹ صـــالــحـــه ⠀

سلام علیکم

من هرچی درست و حسابی کامنت جواب نمیدم ولی با پررویی کامنت میذارم :)

یه سوال اول بپرسم؟ چرا خواهرتون استخاره نکرد؟ اینجور جاها استخاره میتونه کمک کنه...

من خیلی قبول دارم حرفتون رو. آدم نباید به هدفی که با فکز کردن رسیده بهش، متعصبانه برخورد کنه. نباید متصلب بمونه روش.

من اولِ امسال یه سری هدف برای خودم تعیین کردم... بعد از یکی دو ماه دیدم چقدر این‌ها اولویت‌هاشون تغییر کرد و چقدر کم و زیاد شدند...

 

اما در مورد سوال شما. اونی که خیلی دوستش دارم... قطعا می‌مونم کمکش می‌کنم. چون طاقت ندارم بی‌قراری‌ و دغدغه‌اش رو ببینم. وجدانم بهم اجازه نمیده با انبوهی از کار رهاش کنم.

حتی اگر کاری از دستم برنیاد، می‌مونم پیشش و باهاش حرف می‌زنم که آرامشش بیشتر بشه که احساس کنه حداقل کسی پیشش هست و تنها نیست.

 

 

پاسخ:
سلام
من مشکلی با جواب ندادن یا دیرجواب دادنتون ندارم... از دریافت نظرات مخاطبام هم خوشحال میشم

ما خیییلی به ندرت به سمت استخاره میریم... مگر چه موضوع مهمی باشه و به چه بن بست تشخیصی عجیب و غریبی بخوریم...
کلا به سادگی به سمتش نمیریم...

ببینید من یه ادم فلسفه خونده هستم به اندازه ی خودم...
آدم فلسفه خونده نمی تونه با تفکر مخالف باشه... و نیستم... علت تاکیدم روی مسائلی اینچنینی، به خاطر مغفول واقع شدنشون هست...
کلا با آدمایی که روی مسئله قلب و شهود و الهام خیلی افراطی تاکید میکنن روی وجه محاسبانی عقل دست میذارم و آدمایی که درگیر محاسبات هستن براشون وجه قدسی و شهودی عقل رو برجسته میکنم

در مورد سوال دلم میخواد نظرات بیشتری بیاد تا بعدش پاسخم رو بگم
اما یه سوال:
وسط تلاش ها و بدو بدو هایی که دارید با هم انجام میدید برای تدارک مهمونا... یه دفعه تلفن اون شخص محبوب زنگ میخوره... و خبر بدی بهش میدن که مثلا فلان شخص از خانواده ات توی بیمارستانه و باید خودت رو برسونی...
بدون اینکه چیزی بهتون بگه میره سمت کیفش و برمیداره و سریع از خونه خارج میشه که بره بیمارستان...
گوشیش رو هم خونه جا گذاشته و رفته...
چکار میکنید؟
و چرا؟

سلام 

می مونم 

اگه خیلی خیلی خیلی دوسش داشته باشم به خاطر اینکه اذیت نشه و دچار استرس نشه و هم اینکه دوست دارم وقت بیشتری رو کنارش باشم

اگه یکم دوسش داشته باشم می مونم چون تو رو در وایسی قرار گرفتم  :)

پاسخ:
سلام
پس تعارفی هم هستین...
حالا اگر مهموناش رو هم بشناسید و دغدغه ی ایشون رو کاملا درک کنید و خیییلی هم دوستش داشته باشین به چه علتی میمونین و کمک میکنین؟
به همون دلایل قبلی؟

سلام 

من اگه بتونم بازی از روی دوشش بردارم می‌مونم، ممکنه حضورم توی کارش اختلال ایجاد کنه، در این صورت میرم

پاسخ:
سلام
اون شخص قطعا خسته میشه اما خستگی بابت اون مهمونا و دغدغه ها رو دوست داره
از طرفی هم دوست داره شما هم بمونید... بازم با نیت برداشتن بار از دوش اون شخص میمونید؟

سلام 

من یکم خودخواهی فکر کنم. اگه بمونم چندتا دلیل داره 

 

۱- حس خوبی که از بودن کنارش و وقت گذروندن باهاش میگیرم 

۲- حس مفید بودن و نقش مثبتی داشتن 

۳- اینکه یه روزی منم نیازمند کمک خواهم بود و از دوستم کمک خواهم خواست پس باید الان خودم پیش قدم کمک کردن بشم که بعداً روم بشه کمک بخوام 

۴- مهمونها رو بشناسم و برای منم عزیز باشن و دوست داشته باشم خودم هم تو جمعشون باشم 

 

سلام علیکم

با این شرایطی که ذکر کردید و اما و اگری نیاوردید، ماندن و کمک کردن مورد تأیید عقل و احساس است. البته فکر می‌کنم اثر عامل دوم مستقیم‌تر است.

پاسخ:
سلام
روزتون بخیر
ماندن و کمک کردن...
خب چرا؟!
۲۰ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۳۳ میم مثل حنانه

می‌مونم و کمک می‌کنم. چون کسی که دوستش دارم رو سعی می‌کنم با کمک کردن هم به نوعی علاقه‌ام رو بهش ابراز کنم و نشون بدم کنارش هستم وهم اینکه  خب دغدغه های آدمایی که دوستشون دارم برام خیلی با ارزشه و سعی می‌کنم کمک کنم بهش برسن همونطور که ادم هایی که من رو دوست دارن، کمک میکنن به دغدغه و هدفم برسم.

دوم اینکه بحث همدلی و کمک کردن به همنوعه.

میمونم کمکش میکنم چون دوستش دارم و دعدغه های اون برای من هم مهمه.

اما موندنم هم یه شرایطی داره مثلا اگه ببینم موندن رو یه جور وظیفه بدونه یا حس کنم موندنم عزت نفسم رو خدشه دار میکنه و انتظارات زیادی ازم داره میرم.

سلام علیکم

 

خودم رو میگذارم جای او

واگذار میکنم به تشخیص خودش

از تمایلم برای کمک کردن میگم

و اگر دوست داشت میمونم

و حتی می پرسم که تا آخر بمونم یا قبل از آمدن مهمان هاش برم.

شاید با مهمان هاش رودربایستی داشته باشه و من برای مهمان هاشون غریبه باشم.

 

 

پاسخ:
سلام علیکم
اگر دوست داشت کمکش کنید، به چه دلیلی می ایستین و کمک میکنین؟
۲۰ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۰ اقای ‌ میم

اگر ببینم با وجود من کارهاش خوب پیش میره میمونم و کمکش میکنم ولی اگه ببینم مزاحم کارشم میرم 

دلیلش میتونه خود نفس کمک کردن باشه

به اضافه ارزشی که برام داره و محبتی که نسبت بهش دارم و دوست دارم زمانی که نیاز به حضورم داره، باشم و اگر کاری از دستم برمیاد انجام بدم.

پاسخ:
ممنون

چرا با وجود محبتی که بینتون هست دغدغه برای مهموناش پیدا نکردید؟
به اندازه ی خود اون شخص محبوب...
چه علتی داره؟

شاید به دلیل عدم شناخت مهمان هاش

آدم نسبت به فردی که بشناسه محبت پیدا میکنه

یا رودربایستی

 

جدای از این فضا

آدم ممکنه در فضای کاملا غریبه هم کمک کنه.

بدون شناخت

صرفا به دلیل انسان دوستی

مثل کمک به یک نفر برای جا به جایی وسایل عبور از خیابان

 

شاید دومی سطحش بالاتر از اولی باشه

شاید هم بالعکس

 

چون حتی از معصوم روایت داریم دلتون برای ما تنگ شد، به دیدار دوستانمون برید.

 

علاوه بر همه این نکات

وجود عنصر مشترک که همه بهش تعلق خاطر دارند، باعث انگیزه برای اون کمک میشه

مثلا اگر مثلا مجلس روضه یا جشن اهل بیت باشه، آدم با جان و دل دوست داره کمک کنه و کفش پای مهمان هارو هم جفت کنه

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی