سوال آخر مطلب برام مهمه
در حدود یک سال پیش یا بیشتر خواهرم بهم زنگ زده بود بابت مربی مهد کودک شدن...
توانایی اش توی این کار فوق العاده هست... میدونم... اما...
میگفت پولی که بهم میدن کلا صرف کرایه ماشینم میشه... برای رفت و برگشت... نمیدونم برم یا نه...
به نظرت عاقلانه هست که برم؟ و قبولش کنم؟!!
راستش این سوالی نبود که من جواب بدم... اینو خودش باید تصمیم میگرفت...
کمی به حرف گرفتمش (از من بزرگتره) تا ببینم تردیدش جدی هست یا نه... دلش به کدوم سمته...
هر چی بیشتر به حرف گرفتمش دیدم همه اش تردیده...
حالم بد شد... ولی دیدم انگار از من میخواد یه راهی پیش پاش بذارم...
آخرش گفتم: امیرالمومنین فرمودن در هر کاری که تردید دارید دست به عمل نزنید... صبر کنید...
بعد از یک هفته دوباره زنگ زد... هنوز تردید داشت...
میخواستم دعواش کنم... اما از من بزرگتر بود...
ولی بهش گفتم: وقتی دلت مستقیم نمیشه بی خیالش شو دیگه... رهاش کن...
رها کرد... و بعد از گذر بیش از یک سال فهمید اشتباه کرده بود... و بهتر بود با همون شرایط میرفت...
میدونید همه ی اتفاقهای عالم رو نمیشه با محاسبات و بررسی های فکری به مرحله ی تصمیم گیری رسوند...
بذارید یه جور دیگه بگم تا همه تعجب کنن و اون هایی که زاویه نگاهشون متفاوته بهم اعتراض کنن:
هیچ اتفاقی در عالم رو نمیشه با محاسبات فکری و بررسی های فکری به مرحله ی تصمیم گیری رسوند...
قلمرو تصمیم و انتخاب، قلمرو قلب هست... قلمرو تصدیق قلب هست... قلمرو تصدیق هست...
به بیان عرشی قرآن قلمرو : فالهمها فجورها و تقواها هست...
قلمرو الهام...
الهام برای قلب سلیم اتفاق می افته...
اما اگر قلب سلیم نباشه واردات قلب انقطاع بردار نیست...
واردات برای قلب همیشگی هست...
چه خوب باشیم چه بد...
خوب باشیم الهام میشه...
بد باشیم خطورات هست...
قلب سلیم جای شک و تردید نیست... قلب سلیم وارد وادی تامل میشه اما تردید هرگز...
از شما که خبر ندارم اما خودم رو که می شناسم... بدون تردید نیستم...
چرا تردید؟!!
هر اندازه ای که شیطان دست اندازی کرده باشه در طلب های ما... قلب در وقت تصمیم و انتخاب هایی که باید مثل آینه بهت نشون بده... هی تصویر برفکی مبهم نشونت میده...
ما به قلبمون نیاز داریم رفقا...
حتی اگر کاملا اهل دنیا باشیم...
این نظام آفرینش دارای شعور محض هست... این توهین به ما هست که فکر کنیم میشه یک فرمول داد و همه با اون فرمول خودشون رو نجات بدن...
ابن سینا در پزشکی 1000 سال پیش فرمودن پزشک نباید بیماری رو درمان کنه... باید بیمار رو درمان کنه...
یعنی چی؟
یعنی اگر 10 نفر بهش رجوع کردن و هر 10 نفر سرما خوردن... باید 10 تا نسخه ی متفاوت بده...
این یعنی چی؟
یعنی در مواجهه با جسم انسان هم نیاز به تشخیص و فرقان داریم... بعد در مواجهه با روح انسان میخواید یک فرمول واحد بدید...
رها کنید این همه تحقیر و استعمار زدگی رو...
باید مستقل باشیم...
قلب محلی هست که تمااام تصمیمات و انتخاب های زندگیمون باید از این فیلتر رد بشه...
و خدا هم در قرآن فرموده من خوب و بدش رو خودم بهتون الهام میکنم...
آیا الهام میشه؟!! یا میوه ی تلخ تردید دائم خودنمائی میکنه؟!!
یا از تردید هم بدتر... فقط بدی ها رو تصدیق میکنه؟!!
یکی از چیزهایی که موجب میشه قلب انسان از سلامت خارج بشه تعیین کردن مقصد و هدف به واسطه جهد و تشخیص فکر ... و متعصب و متصلب ماندن به اون هدف هست...
تعیین هدف ایرادی نداره هااا... اما تعصب و تصلب به اون هدف... امااان...
راستی!!
یه شخصی رو خیلی دوست دارید... خیلی زیاد... اونم خیلی دوستتون داره... به حریمش راهتون میده...
میرید خونه اش... متوجه میشید قراره شب براش مهمان های مهمی بیان...
و اون هم حسابی کار و دغدغه داره برای اینکه اون مهمونی آبرومندانه برگزار بشه و به نحو احسن به اتمام برسه...
میرید؟
یا میمونید و کمک میکنید؟
اگر میرید چرا میرید؟
و اگر میمونید برای کمک کردن، چرا میخواید کمکش کنید؟
سلام علیکم
من هرچی درست و حسابی کامنت جواب نمیدم ولی با پررویی کامنت میذارم :)
یه سوال اول بپرسم؟ چرا خواهرتون استخاره نکرد؟ اینجور جاها استخاره میتونه کمک کنه...
من خیلی قبول دارم حرفتون رو. آدم نباید به هدفی که با فکز کردن رسیده بهش، متعصبانه برخورد کنه. نباید متصلب بمونه روش.
من اولِ امسال یه سری هدف برای خودم تعیین کردم... بعد از یکی دو ماه دیدم چقدر اینها اولویتهاشون تغییر کرد و چقدر کم و زیاد شدند...
اما در مورد سوال شما. اونی که خیلی دوستش دارم... قطعا میمونم کمکش میکنم. چون طاقت ندارم بیقراری و دغدغهاش رو ببینم. وجدانم بهم اجازه نمیده با انبوهی از کار رهاش کنم.
حتی اگر کاری از دستم برنیاد، میمونم پیشش و باهاش حرف میزنم که آرامشش بیشتر بشه که احساس کنه حداقل کسی پیشش هست و تنها نیست.