ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۶ ب.ظ

ترسِ بزرگترِ من

گفت: نکنه از فقر میترسی؟

از اینکه روزیت کم بشه... این شهر دیگه برام فرسایشی شده...

دوست دارم برگردیم...

فکر میکنی اگر برگردی دیگه موقعیت شغلی الان رو نداری؟!!

 

 

به حرفش فکر کردم...

سوالش رو از خودم پرسیدم...

از اعماق وجودم...

دیدم آره... نمی تونم ادعا کنم که از فقر نمی ترسم...

اما ترس از فقر در مقابل یک ترس دیگه ای که دارم خیلی کوچیکه...

 

ترس بزرگتری موجب میشه که هیچ وقت نتونم به صورت قطعی به خانمم بگم دقیقا چه زمانی برمیگردیم به شهر خودمون...

ترس بزرگترم چیه؟

 

من میترسم اولویت ها رو در تصمیم گیری هام گم کنم...

به خانمم میگم تو برای چی اینقدر دوست داری برگردی به شهرت؟

میگه خانواده ام...

دوستام...

اونجا اگر بخوام برم به کلاسی برسم کسی هست که بچه هام رو نگه داشته باشه.. اما اینجا...

باید منتظر تو باشم...

تو هم که...

 

گفتم:

من دقیقا از این میترسم...

 

گفت از چی؟

 

گفتم: از این زمزمه... از این نجوا...

ززمزمه و نجوا تبدیل به ذکر میشه...

بعد اگر همین خانواده... دوستان... کلاس هام... و ... و... مصداق دنیا باشه میدونی چه اتفاقی می افته؟!!

 

با تعجب نگاهم میکنه...

 

اگر مصداق دنیا باشه ما ذکر دنیا گرفتیم... و ذکر میتونه جهت قلب رو عوض کنه...

اگر جهت قلبمون به سمت دنیا بشه میدونی چی میشه؟!!!

 

بازم نگاهم میکنه...

 

اولویت ها رو تشخیص نمیدیم...

و انسانی که نتونه اولویت ها رو در هر زمان و مقطعی تشخیص بده، نمیتونه ناصر خوبی برای ولی باشه...

من توی این مدت دو ماه با تمام وجودم لمس کردم که کل مدیریت رو بخوای خلاصه کنی و روح و چکیده اش رو بکشی بیرون، یعنی تشخیص اولویت ها...

ما توی شرایطی گیر کرده بودیم که بهمون مواد اولیه نمیدادن...

دستگاهها مون خراب بود و قطعه هم نمی تونستیم بخریم...

به پرسنل مون هم نمی تونستیم حقوق بدیم و همه داشتن یا میرفتن یا سر و صدا میکردن...

وقتی یه پولی میرسید اولویت با کدوم بود؟

به پرسنل بدیم؟

بعد مواد اولیه چی؟... وقتی نباشه تولید میخوابه...

به مواد اولیه بدیم؟

نیروی کار تا پول نگیره کار نمیکنه...

یه مدیر همیشه توی زندگی درگیر این اولویت هاست...

 

من از این میترسم...

میترسم این ذکر دنیا باشه... اگر با هم ذکر دنیا بگیریم، تشخیص اشتباه میدیم...

من از تشخیص اشتباه خییییلی بیشتر از فقر میترسم...

اما اگر تشخیصم درست باشه و با تشخیص درستم، دچار فقر هم بشم نمی ترسم...

 

دوستان من

ماه امام حسین هست...

بیاییم ببینیم چه ذکری موجب میشه اهل تشخیص بشیم در جزئیات زندگی مون...

ذکر بگیریم...

 

دعا کنید برای من...

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۲۹
ن. .ا

نظرات  (۸)

حقوق برج 2 رو توی برج 4 گرفتن... حدود 1000 تا خانواده...

این خیلی بد بود...

 

اما حقوق برج 3 رو هم توی برج 4 گرفتن...

این خیلی خوب بود...

 

ان شا الله موفق میشیم و لبخند بر لبی که باید بیاریم میاریم...

خدایا نصرتمون کن

شما به جای اجابت درخواست های همسرتون برای انجام ندادنش بهونه میارید

مگه معلمید که هرچی می گه می خواید بهش یه درس آموزنده بدید ؟ 

اگه شما جاش بودید هم همین نظر رو داشتید ؟

چرا همیشه اون باید پیرو شغل و کار اجتماعی و درخواست های شما باشه؟

 

پاسخ:
و اگر نظر همسرم با نظر شما متفاوت باشه در پاسخ شما حرفم اینه:
چون به چشمت داشتی شیشه کبود
زین سبب عالم کبودت می نمود

سلام علیکم

خواست های ما در صورتی دنیاست که هدف هم دنیا باشه

 

اما اگر خواست ما جهت تسهیل برای رسیدن به مقصود متعالی خداپسندانه بود، دیگه از جنس دنیا نیست.

 

مثل کسی که مال بخواد برای انفاق، این دنیا نیست.

یا همسر بخواد برای بندگی بهتر

 

کلا ما وقتی در مسیر بندگی باشیم خدا تسهیلاتش رو میفرسته و از این تسهیلات باید حسن استفاده رو داشته باشیم؟

پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون که از این زاویه نگاه کردین
یه نکته یا سوالی هم من بگم
غالبا هدف های ما با خواست های خدا محک میخورن...
پس مهم نیست که ما به هدفمون میرسیم یا نه
مهم اینه که با خواست های خدا چطور تعامل میکنیم...
من نمیگم خواستن خانواده و رفقا دنیاست
حرفم اینه که اگر به جای خواست های خدا، خواست های من بشه نجوا و زمزمه، این روحم رو از لطافت خارج میکنه...
دنیا مگه چیه؟!
والا من جلوی زن و بچه ام گردنم از مو باریکتره...
اما آیا زندگی فقط همین چند سال دنیاست؟
اگر اون دنیا چشم تو چشم همسرم شدم و بهم بگه چرا اون روز چیزی نگفتی، چی بگم بهشون؟!!


دعا کنید برامون

همسرتون با توضیح شما قانع شدن؟

پاسخ:
نمی تونم نتیجه صحبت هام با همسرم رو اینجا بنویسم، چون صحبت ها همینها نبود... خیلی مسائل بود...
بله صحبت های ما به نتیجه معقولی رسید...
شما سوال خودتون رو بپرسین من پاسخ شما رو میدم بزرگوار
اگر هم براتون مهمه نظر همسرم چی بوده، کل بحث رو بنویسم

بنویسید 

و الگوی خانواده دوستی باشید

ممنون

پاسخ:
سلام
مایه ی قلمم ته کشیده بزرگوار...
دعا کنید نوشتن ما خیر داشته باشه

آهان ، آخه من مساله برام گنگ موند، و برای همین پرسیدم، راستش متوجه نشدم که چرا ارتباط با خانواده و کمک گرفتن ازشون رو برای مادری که نیاز به کمک و ارتباط داره مصداق ذکر دنیا دونستید 

پاسخ:
تصور کنید خدا امتحانات ما رو روی نیازهای اولیه ی ما قرار نمیداد...
مثل هیچ وقت سر نیاز به همسر، پدر و مادر و فرزند، نیاز به مسکن و ماشین، نیاز به خوراک و پوشاک و... خیلی از نیازهای اولیه، هیچ وقت امتحان نمیشدیم...

چجوری رشد میکردیم؟!!

۳۱ تیر ۰۲ ، ۰۰:۵۰ صـــالــحـــه ⠀

سلام.

عزاداری‌های همگی قبول حق.

چقدر این پست حال و هوایی رو داشت که لازمه من درکش کنم. بفهمم. حالیم بشه. اولویت‌ها رو باید درست تشخیص بدم. چقدر روان گفتید. خدا قوت.

 

خواستم به ناشناس بگم: عینک‌تون رو بزنید کنار. در این گفتگو کسی به کسی چیزی یاد نداد. یک زن و شوهر از نقطه نظر خودشون به قضیه نگاه کردند و تا قبل از متقاعد شدن دیگری، اجباری وجود نداشت. البته من مواجه شدم با خانواده‌های مذهبی که یکی از طرفین (بیشتر آقا) با اجبار، دیدگاه خودش رو القا می‌کنه. اما این پست اصلا تداعی کننده اون سنخ برخوردها نیست.

و خواستم به دزیره عزیز بگم: من یکی از کسانی هستم که کمک گرفتن از خانواده‌ام خیلی جاها برام مصداق ذکر دنیا شد. شاید کسانی مثل شما که خیلی کمکی ندارید؛ خیلی با حس و حالش آشنا نباشید. نمیدونم! سعی کردم در وبلاگم بنویسم از همین احوالاتم تا یادم نره در هر موقعیتی چطور رفتار کردم...

دقیقا انقدر پیچیده و ظریف و سخته... نه... شبیه همون راه رفتن مورچه سیاه روی سنگ سیاهه. نمیشه راحت فهمید...

پاسخ:
سلام
کل حرفم در این پست در پاسخی که به نظر اخر خانم رهرو دادم خلاصه شده
تشخیص، میوه ی زندگی هر انسانه...
آفات زیادی در راه رسبدن به این میوه وجود داره

دقیقا نکته همینه تشخیص این که خواست خدا چیه

من خودم در یکی از دعاهای شخصیم این طور دعا کردم که خدایا اگر خواستت این هست که... پس لطفا لوازمش رو هم فراهم کن

و وقتی محقق میشه متوجه میشم که خواست خدا همین بوده (شایدم اشتباه میکنم)

 

ولی من خودم براش معیار تشخیص ندارم

همین طور که معیاری برای تشخیص اخلاص ندارم مثلا در فلان جایگاه میخوام ورود کنم، به خاطر خداست یا نفسم؟

یا به خاطر تسهیلاتی که برای رسیدن به هدفم نیاز دارم؟

دیشب همین سوال رو یکی از دوستانم پرسید و من نمیدونستم چه جوابی بدم.

 

پ.ن: من در مورد مطالب شما حرف زیاد دارم. اما زمان و شرایطم محدود شده. اگر نکته ای گفتم و شما پاسخ دادید و من نتونستم ادامه بدم و بحث ابتر ماند، عذرخواهم.

پاسخ:
دقیقا میخواستم خودتون به این نکته اشاره کنید..
تشخیص...
تشخیص سخته...
انسان تا از واردات و صادرات کشور وجود خودش مراقبت نکنه نمیتونه روی تشخیصش در بزنگاهها حساب کنه...
حرف من با همسرم همین بود...
گفتم ذکری که برداشتی مبادا قدرت تشخیصمون رو از بین ببره...
همین...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی