ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۳۹ ق.ظ

حال لعنتی 2

رفته بودیم بیرون یه بستنی با هم بخوریم... من داشتم از بستنی فروشی سمت ماشین می اومدم که دیدم همسرم از ماشین اومده بیرون و فاطمه زینب هم بغلشه و گوشیش  رو نشونم میده میگه بدو... استاده... خودت جواب بده...

 

میرم سمتش گوشی رو میگیرم و جواب میدم...

در ادامه این داستان خودش زنگ زده بود که چقدر باید برات واریز کنم و ...

گفتم که بانک از 90 درصد سودش میگذره اگر یه جا تسویه کنم و حدود 20 میلیون کمتر به بانک میدیم...

گفتن: خدا رو شکر پس 20 تومن میره تو جیبت...



خیلی حس بدی داشتم... میتونستم همین پول رو در شرایط خیلی بهتری بگیرم...

اما ...

در هر صورت توی عمرم اینجوری امر به معروف و نهی از منکر نشده بودم...

اینکه کسی در صدد جبران اشتباهم بر بیاد و بگه اشکالی نداره... پیش اومده...



نظرات در مطلب قبلی رو سر فرصت جواب میدم... از دیشب دوباره یه مقداری بهم ریختم...

هر چند توی همون صحبت تلفنی در مورد فرمایشات رهبری در مشهد هم حرفهایی زدیم و خیلی امیدوار شدم که توی کاشان یه شری به پا کنم...

اما اون حس بد حس غالبم بود و هست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۲ ، ۰۸:۳۹
ن. .ا
دوشنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۲۰ ق.ظ

حرف تلخی که باید گفته میشد...

لطفا پاسخ من به خانم de sire  رو بخونن اون دوستانی که محتوای این مطلب براشون مهم بوده یا ابهام داشته...

نکاتی که به نظرم لازم بود بیان بشه رو اونجا مبسوط تر گفتم

 

نمیدونم کسی این سوالات رو از خودش پرسیده یا نه؟

اما برای ورزش ذهن بد نیست بهش فکر کنیم:

فقط از باب ورزش...

 

1: رشد با رنج چه رابطه ای داره؟!!

2: هر کسی خبر از زندگی خودش داره، چرا تمام انسانها در زندگی، رنج رو تجربه میکنن؟

3: کدوم رنج ها رو باید تحمل کنیم و کدوم رنج ها رو باید ازش دوری کنیم؟

4:ازدواج برای رشد ما هست یا برای جور کردن پازل ذهنی ما از خوشبختی و انواع تفاهمات و عاشقانه های دست به نقد و...



گاهی میبینم بعضی انسانها دنبال تقرب و وسعت روحی و حالات عارفانه میگردن اما نمیتونن درست به ماهیت همسر خودشون در کنار خودشون نگاه کنن...

فرض میکنم شما آخرت سوادید و همسر شما بی سواد...

کی گفته شما برای رشد باید همسری باسواد باشه کنارتون؟!!

نمی تونی  همسری بی سواد رو صادقانه دوست داشته باشی و دل به دلش بدی؟!!

فکر کنم از اونها بودی که توی بچگی دائم به جای وعده ی غذایی ، شیرینی میخوردی و اشتهات رو کور میکردی و به غذای واقعی ات اخ و تف میگفتی...

از کجا اینطور توی ذهنت پر شده که چون من باسوادم پس همسرم هم باید مثل من باسواد باشه؟

ار کجا اینطور توی ذهنت پر شده که چون من خیلی اهل معاشرتم پس همسرم هم باید مثل من هر جا میره نقل مجلس بشه؟

برادر من...

خواهر من...

من حتما به فرزندانم میگم اگر مثلا براتون مهمه که همسرتون باهاتون به کوهپیمایی بیاد تا حس کنی تفاهم دارید حتما قبل از ازدواج باهاش طی کن...

اگر برات مهمه که مثل تو دغدغه ی فیلم دیدن داشته باشه حتما باهاش طی کن و بررسی کن ببین همچین علاقه ای داره یا نه...

اما...

اما...

فرزندم تو مثلا 10 تا علاقه مندی از خودت میشناسی که برای عین 10 تاش بالای 50 تا دختر رو بررسی میکنی تا شبیه ترین انسان رو به علایقت پیدا کنی...

بدون بعد از ازدواج متوجه 50 تا علاقه ی دیگه ات میشی که همسرت ممکنه با 30 تا از اون علاقه ها هیچ ربطی نداشته باشه...

اگر اهل حکمت نباشی نمیتونی قضیه رو جمعش کنی...

حداقلش اینه که همسرت از چشمت می افته... حتی اگر باهاش دچار اصطحکاک هم نشی...

در حالی که اگر اهل توحید باشی، بعد از خدا و ولایت، همسرت باید برات مرکز عالم باشه... 

چرا نیست؟

چون علایق منو درک نمیکنه!!!

چون علایقت رو درک نمیکنه باید از چشمت بیفته؟!!

از مرکزیت عالم بودن بیفته؟!!

 

با کدوم منطق زندگی میکنی؟

از رشد چی فهمیدی؟

 

میدونی چرا علایقت رو درک نمیکنه؟

چون هیچ وقت حس نکرد مرکز عالم وجودت هست...

بعد وقتی از تو میپرسم چرا مرکز عالم نبوده برات؟

میگی چون منو درک نمیکرد؟

یعنی تا منو درک نکنه مرکز توجه من نمیشه...

 

یه چیزی بهت بگم؟!!

به خدا و پیغمبر از روی تحقیق دارم بهت میگم

ولله با مطالعه میگم:

اگر تماما هم درکت میکرد بازم مرکز توجه تو نمیشد...

 

میدونی چرا؟

چون پالونت کجه... ( منظور کج فهمی و بد دینی و در صراط نبودن دل و نیت هاست)

 

پالونت کجه برادر من... خواهر من...

 

سخته قبول کنی که پالونت کجه نه؟

برای منم سخت بود...

از وقتی پذیرفتم پالونم کجه... سعی کردم اول خودم آدم بشم...

 

یه واقعیت دیگه بهت بگم:

تو اگر نتونی همونی که علایقت رو نمیفهمه رو دوست داشته باشی، هیچ کس دیگه ای رو هم نمی تونی دوست داشته باشی...

باور نمی کنی نه؟

چون دور اندیش نیستی...

حتما باید با تمام کسانی که فکر میکنی میتونی دوستشون داشته باشی زیر یک سقف بری و چند صباحی بگذره تا باور کنی نمی تونی...

میدونی اگر اینجوری باشی مصداق چی هستی؟

فقط انسانهای ابله و احمق اینطورن...

که اون عارف میگفت: خدایا اگر منو در جهنم میندازی تحمل میکنم اما منو همنشین انسان ابله و احمق نکن...

 

چرا خدا همچین همسری بهت داد؟

بعد گاهی میشنوم که میگم اگر فلان عارف با همسری که خیلی باهاش تفاوت داشته ساخته، اون مال مقام ایشون بوده... ماها که بهره ای از عرفان نبردیم باید...

بازم بگم چه مشکلی داری که این حرف رو میزنی؟

لا اله الا الله!!!

چرا باید اینقدر بلاهت در انسان پر رنگ بشه که نتونه بفهمه این یک اصل گریز ناپذیر در ازدواجه...

بعد سازگاری اون عارف رو وصل کنه به مقام عرفانیش و به واقع بینی اون عارف ربط نده...

 

فداتون بشم... اگر میبینید زوجی خیلی با هم یکی شدن بدونید خدا حاضر و آماده نذاشته توی کاسه شون...

اونها هم تا دلت بخواد تفاوت هایی داشتن که اگر این زوج بلاهت من و شما رو داشتن به اندازه ی کافی بهونه داشتن که از هم دور بشن...

اما تفاوتشون با امثال من این بود که ابله نبودن...

فقط همین...

ابله نباشیم... واقع بین باشیم... همین...

همونطور که وقتی به حضرت آدم عقل و دین و حیا رو عرضه کردن و حضرت آدم از بین اون سه تا حیا رو انتخاب کردن و گفتن جایی که حیا باشه عقل و دین هم همون جاست...

ما انسانها هم اگر ابله نباشیم و واقع نگر و جامع باشیم تمام خوبی ها میاد به سمتمون...

قرآن 114 سوره داره...

114 عدد اسم "جامع" هست...

یعنی خدا تمام دین رو نازل کردن که من و شما یک واقع بینِ جامع نگر باشیم...

تمام...



این ادبیات تلخ من به شخص خاصی نیست... من تمام بیانی ها رو دوست دارم... خدا میدونه...

اما واقعیت اینه که چالش با همسر جزو چالش هایی هست که اکثر انسانها درگیرش هستن... و برای همین اگر زوجی خیلی با هم یکی باشن خیلی در معرض چشم زخم قرار میگیرن...

برای من یقین هست که یکی بودن برای زوجی اتفاق نمی افته تا از بلاهت و حماقت فاصله بگیرن و جز با جهاد با نفس همسری برای همسرش عزیز نمیشه...

 

اینکه فکر کنید زوجی انتخابی کردن که به خاطر هوشمندی خودشون در انتخاب، الان میتونن همسرشون رو دوست داشته باشن...

باشه...

بذارید دهنم بسته بمونه...

باشه... اون زوج هوشمند بودن...

بااااشه...

 

بیایید ابله نباشیم تا بتونیم به خدا مقرب بشیم...

اول از همه به خودم...

اما دوست دارم این مطلبم رو خیلی از بیانی ها بخونن...

چکار کنم؟

من که مخاطب زیادی ندارم...

اگر حرفم برای خدا باشه به گوش کسانی که باید برسه میرسه...

یا علی و التماس دعا

۱۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۰۶:۲۰
ن. .ا
يكشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

عباس و فاطمه

عباس ۲۶ سالشه

عاشق شهادت... چهره اش هم دلنشین... یکسره جهادی میره...

الان هم زاهدان هست و میگه تا ۷ سال دیگه باید بمونه...

 

مادرش دربدر براش دنبال همسر میگرده...

به ما زنگ زد... گفت شما توی اطرافیانتون دختر خوب میشناسین... دختر ولایی...



فاطمه تک دختر خانواده... نوه بزرگ خانواده پدری و مادری...

خواهر بزرگتری داشت که چند سال پیش توی سانحه از دستش دادن...

مادرش در حد دیوانگی از مرگ دختر بهم ریخت... حالا فقط فاطمه براش مونده بود...

مذهبی هم نبودن...

پدر فاطمه مغازه لوازم آرایشی داشت... هنوز هم داره البته اما در فکر تغییر کارش هست...

بعد از فوت دختر بزرگشون که اون هم مجرد بود و دم بخت... صاحب نفسی رو دیدن...

خانوادگی رو به دین و خدا آوردن... از اون روز پنج سال میگذره...

و فاطمه ای که مذهبی نبود امروز خواستگارهای دکتر و چه و چه رو رد میکنه میگه همسری ولایی میخوام...



استاد توی مشهد خفتم کرد که فقط تو هستی که عباس رو میشناسی

اومده برای دخترم فاطمه خواستگاری... عباس چجور آدمیه؟!!

گفتم استاد توی ۱۰ سال اخیر فقط یه بار اونم یه سال پیش دیدمش...

خیلی ازش انرژی مثبت گرفتم و به دلم نشست... اما خب حس من که حجت نیست باید تحقیق کنیم...

گفت: خودت تحقیق کن...

گفتم فامیلم میشه...

گفت: بهت اعتماد دارم، برو با عباس صحبت کن...

از مشهد رفتم شمال برای تحقیق و صحبت



نشد...

خانواده دختر نتونستن از این تک دختر برای ۷ سال بگذرن...

زاهدان دور بود...

گفتن نه...

حیف شد...

وقتی عکس عباس رو به استاد نشون دادم، خیلی خوشش اومد...

گفتم: دیدید حق داشتم ازش انرژی مثبت بگیرم؟!!



خیلی موضوع ازدواج پیچیده هست

و به نظرم اکثر ازدواجها ، ازدواجی درست هست...

چون غالبا درست برامون تبین نشده که هدف از ازدواج چیه...

خیلی کلی چیزهایی میدونیم...

ازدواج یکی از اون زمین هایی هست که موجب قیام و قیامت نفس اشخاص میشه...

خیلی جای تامل داره....

خدایا روزیمون کن فهم بیشتر رو

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۵۱
ن. .ا
پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۰۷ ق.ظ

حال لعنتی

به استاد گفتم بابت خرید زمین مجبور شدم ۲۰۰ میلیون وام ۱۸ درصد بگیرم

گفت بقیه اش رو چجوری جور کردی؟

توضیح دادم...

گفت ببین اگر این ۲۰۰ میلیون رو یه جا به بانک پس بدی سودشون رو کنسل یا کم میکنن؟ اگر سودش رو کم میکنن بهم خبر بده بهت ۲۰۰ تومن بدم ببری پول بانک رو یه جا بدی تا مجبور نباشی بهشون سود بدی...

بعد هر جور تونستی این ۲۰۰ تومن رو بهم برگردون...



میدونستم نباید این وام رو بگیرم، اما فکر نمیکردم استاد این پیشنهاد رو بدن...

الان واقعا حالم بده...

خانمم میگه بهت گفته بودم قبل گرفتن این وام یه مشورتی با استاد بکن...

بیشترین ناراحتیم از اینه که فکر نمیکردم اینقدر کار بدی کرده باشم... میگفتم چاره ای برام نمونده و برای نجات زن و بچه ام ناچارم بگیرم این وام رو...

چرا همیشه حداکثری نگاه کنم... یه بارم حداقلی رفتار کنم...

 

استاد که دید خیلی شرمنده هستم گفت اشکالی نداره برای پسر منم پیش اومده...

خونه وام دار خرید بعدش فهمید این وام رو تقریبا سه برابرش باید پس بده...

نذاشتم قسط بده گفتم کلش رو بهت میدم برو تسویه کن که سود کمتری ازت بگیرن...



فعلا برجکم اومد پایین...

چرا به خودم مجوز دادم به خاطر سختی ای که توش بودم؟!!!

جالبه خانمم هم موافق با گرفتن این وام نبود...

 

حال بدیه... لعنتی...

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۰۷
ن. .ا