موانع و الزامات آزاد اندیشی (2)
این مطلب ادامه مطلب "موانع و الزامات آزاد اندیشی (1)" هست
به اکثر کسانی که این مسئله رو ارائه کردم برای حلش تلاشهایی از این قبیل میکردن:
اما وقتی جواب رو بهشون ارائه میدادم:
بلا استثناء تعجب میکردن و جمله ی بعد از تعجب همه شون این بود:
من فکر کردم از محدوده این 9 نقطه نباید فراتر برم!!!!!
من هم جواب میدادم:
آیا در شروط و قیودی که برات تعیین کرده بودم همچین قیدی وجود داشت؟ (محصور ماندن خطوط در محدوده 9 نقطه)
یه فکری میکنه و میگه : نه
میگم پس چرا دشواری و دست و پاگیر بودن همچین قیدی رو بر خودت تحمیل کردی؟!!!!
دقیقا در فهمیدن و دریافت حقایق نظام هستی توسط ما همچین داستانی وجود داره...
خدا در عالم طبیعت قیودی رو برای ما مشخص فرمودن و فرمودن اگر به همین قیود پابند باشید به "موتوا قبل ان تموتوا" خواهید رسید در همین عالم طبیعت ملکوت نظام هستی رو مشاهده خواهید کرد و بلکه بالاتر... در همین نشئه خواهید یافت شما با 50 ، 60 کیلو جسم کذایی، عالَمِ کبیر هستید و کل نظام خلقت ، عالَمِ صغیر هست... نه تنها کل خلقت، عالَم صغیر هست بلکه همه شرح وجودی توی انسان هستن... همه مسخر تو هستن... اما فقط به همین قیودی که من برات مشخص کردم خودت رو محدود کن... مبادا برای خودت قیود دیگری اضافه کنی!!!
اما اکثریت ما در طول عمری که خدا بهمون میده هرگز به "موتوا قبل ان تموتوا" نمی رسیم و در قیامت که در نفس ناطقه مان "یوم" رخ خواهد داد همین حسرت و تعجبی که بعد دیدن جواب مسئله داشتیم به ما روی خواهد آورد...
به گمونم اونجا خدا هم به ما میفرمایند:
من گفته بودم به مال دنیا مقید بشی؟
من گفته بودم به همسر و فرزند مقید بشی؟ (مراد از تقید در این سطر، قید های خود ساخته هست)
من گفته بودم به خواب مقید بشی؟
من گفته بودم به فلان قوه ات مقید بشی؟
من گفته بودم به فلان اقتضاء مقید بشی؟
و....
سروران من: تعلقات و تقیدات شخصی (در تمام مراتب) مانع آزاد اندیشی هست... مانع تعقل است...
باید نفس رو تجرید کرد... خدا رحمت کنه ملاصدرا رو ، جایی ازشون خونده بودم:
دوستی داشتم که بسیار در فهم لطایف دین توانا بود...این موضوع استمرار داشت تا دست روزگار تعلقاتی دنیایی در کاسه اش گذاشت... دیگر خبری از آن فهم لطیف نبود... درک و فهمش زمخت شده بود...
و خدا حفط کنه اون بزرگ موحد عصر ما رو که در تعلیقات بر اسفارِ صدر المتالهین این اصل را القاء فرمودند:
"تعقل با تعلق نمی سازد"
امروز نوشت:
امروز بعد از متوجه شدن از یه واقعیت ، ذهنم رفت به طرف مرگ... به مرگ فکر میکردم... و کوتاهی فرصتی که در اختیار من و بقیه هست...
و اینکه چه سودی دارد بعد مرگ وقتی اون "یوم" رخ داد بفهمم همین کثراتی که به ظاهر مانعم بودن برای سیر الی الله بیشترین برکت را داشتن برای سالک الی الله...
چه سود؟... آه از یوم الحسرت...