ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ق.ظ

موانع و الزامات آزاد اندیشی (2)

این مطلب ادامه مطلب "موانع و الزامات آزاد اندیشی (1)" هست


به اکثر کسانی که این مسئله رو ارائه کردم برای حلش تلاشهایی از این قبیل میکردن:



اما وقتی جواب رو بهشون ارائه میدادم:



بلا استثناء تعجب میکردن و جمله ی بعد از تعجب همه شون این بود:


من فکر کردم از محدوده این 9 نقطه نباید فراتر برم!!!!!


من هم جواب میدادم:

آیا در شروط و قیودی که برات تعیین کرده بودم همچین قیدی وجود داشت؟ (محصور ماندن خطوط در محدوده 9 نقطه

یه فکری میکنه و میگه : نه

میگم پس چرا دشواری و دست و پاگیر بودن همچین قیدی رو بر خودت تحمیل کردی؟!!!!


دقیقا  در فهمیدن و دریافت حقایق نظام هستی توسط ما همچین داستانی وجود داره...

خدا در عالم طبیعت قیودی رو برای ما مشخص فرمودن و فرمودن اگر به همین قیود پابند باشید به "موتوا قبل ان تموتوا" خواهید رسید در همین عالم طبیعت ملکوت نظام هستی رو مشاهده خواهید کرد و بلکه بالاتر... در همین نشئه خواهید یافت شما با 50 ، 60 کیلو جسم کذایی، عالَمِ کبیر هستید و کل نظام خلقت ، عالَمِ صغیر هست... نه تنها کل خلقت، عالَم صغیر هست بلکه همه شرح وجودی توی انسان هستن... همه مسخر تو هستن... اما فقط به همین قیودی که من برات مشخص کردم خودت رو محدود کن... مبادا برای خودت قیود دیگری اضافه کنی!!!


اما اکثریت ما در طول عمری که خدا بهمون میده هرگز به "موتوا قبل ان تموتوا" نمی رسیم و در قیامت که در نفس ناطقه مان "یوم" رخ خواهد داد همین حسرت و تعجبی که بعد دیدن جواب مسئله داشتیم به ما روی خواهد آورد...


به گمونم اونجا خدا هم به ما میفرمایند: 


من گفته بودم به مال دنیا مقید بشی؟ 

من گفته بودم به همسر و فرزند مقید بشی؟ (مراد از تقید در این سطر، قید های خود ساخته هست)

من گفته بودم به خواب مقید بشی؟

من گفته بودم به فلان قوه ات مقید بشی؟

من گفته بودم به فلان اقتضاء مقید بشی؟

و....


سروران من: تعلقات و تقیدات شخصی (در تمام مراتب) مانع آزاد اندیشی هست... مانع تعقل است...

باید نفس رو تجرید کرد... خدا رحمت کنه ملاصدرا رو ، جایی ازشون خونده بودم:

دوستی داشتم که بسیار در فهم لطایف دین توانا بود...این موضوع استمرار داشت تا دست روزگار تعلقاتی دنیایی در کاسه اش گذاشت... دیگر خبری از آن فهم لطیف نبود... درک و فهمش زمخت شده بود...


و خدا حفط کنه اون بزرگ موحد عصر ما رو که در تعلیقات بر اسفارِ صدر المتالهین این اصل را القاء فرمودند:


"تعقل با تعلق نمی سازد"



امروز نوشت:

امروز بعد از متوجه شدن از یه واقعیت ، ذهنم رفت به طرف مرگ... به مرگ فکر میکردم... و کوتاهی فرصتی که در اختیار من و بقیه هست...

و اینکه چه سودی دارد بعد مرگ وقتی اون "یوم" رخ داد بفهمم همین کثراتی که به ظاهر مانعم بودن برای سیر الی الله بیشترین برکت را داشتن برای سالک الی الله...

چه سود؟... آه از یوم الحسرت...

۹۵/۱۱/۲۵
ن. .ا

نظرات  (۸)

حیف که مستقیم گویی در ادب نیست... والا خیلی حرفها میشد گفت...

۲۵ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۵۲ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آدما بدون قیود و دستاویزها نمی تونن زندگی کنن
پاسخ:
بله ... بدون قید نمی تونن...

حرف ما بر سر قیودی هست که خودشون به خودشون میزنن...

این قیود فقط موجب عذاب خودشون میشه...
۲۵ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۲۵ آب‌گینه موسوی

متشکّرم. استفاده کردم.

یادِ یادداشت‌های جنابِ عین صاد هم افتادم.

پاسخ:
جناب "عین صاد"....

توفیق آشنایی با ایشون رو ندارم...

موید باشید
افلا تعقلون...؟

احسنت بر جناب صالح بزرگوار.


پاسخ:
برادر عزیزم...

افلا تعقلون شما منو یاد این فرمایش عرشی مولا علی (ع) انداخت... برویم بر سر سفره فرمایشات اهل بیت:

فبَعَثَ فیهِم رُسُلَهُ و واتَرَ إلَیهِم أنبیاءهُ ؛ لِیَستَأدُوهُم مِیثاقَ فِطرَتِهِ ، و یُذَکِّروهُم مَنسِیَّ نِعمَتِهِ ، و یَحتَجُّوا علَیهِم بالتَّبلیغِ ، و یُثیروا لَهُم دَفائنَ العُقولِ ، و یُرُوهُم آیاتِ المَقدِرَةِ .حدیث

امام على علیه السلام : پس [خداوند] رسولان خود را در میان آنان برانگیخت و پیامبرانش را پیاپى سوى ایشان فرستاد، تا از آنان بخواهند عهد الهى را که در فطرتشان نهاده است، بگزارند و نعمت فراموش شده او را به یادشان آورند و با رساندن پیام الهى حجّت را بر آنان تمام کنند و گنجینه هاى خردهایشان را بیرون آورند و نشانه هاى قدرت [خدا] را به آنها نشان دهند.


ویثیرو لهم دفائن العقول

چون تا عقول آزاد نشن نشانه های حق دیده نمیشن...

و مردم برای اینکه کسی تعلقاتشون رو نگیره (برای آزاد شدن عقول) 124000 پیغمبر کشتن ... این قصه دردناک بشر هست

و دردناک تر عشقیست که رسولان و امامان و اولیای خدا به همین بشر تعلق زده دارن...

همه چیزشان را میدهند تا بلکه این بشر تکانی بخورد و پوز از خاک بردارد و وجه بر افلاک کند...

۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۳۰ آب‌گینه موسوی
جنابِ  «علی صفایی حائری»
پاسخ:
بله بله...

خدا رحمتشون کنه... احتمال داده بودم منظورتون ایشون باشه... اما گفتم شاید هم منظور نویسنده ای از وبلاگها باشه...

متاسفانه چیزی از ایشون نخوندم...

۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۵ دچــ ــــار
عین صاد مایی :)
پاسخ:
:)

شیطون هم که هستی ناقلا
اکثر پستاتون رو خوندم
به نظرم خیلی سنگین مینویسید
یعنی برای منی که کتابای فلسفی نخوندم سنگینه ولی خب مخاطبای خاص خودتون رو دارید

پاسخ:
بله
اینجا خیلی رفت و آمدی نداره...

یه جورایی خودم اینطور میخوام... 

سنگین بودن مطالب رو چه عرض کنم...
یادمه رفته بودیم  خواستگاری خانمم...
گفتن برید با هم صحبت کنید... من حدود نیم ساعتی صحبت کردم... بعد صحبتام خانمم گفت: شما خیلی فلسفی صحبت میکنید... من چیزی متوجه نشدم... هیچی دیگه از اول...
بنده خدا توی این سالها خودش فیلسوف شد :)

مدل حرف زدنم اینطوریه... خبری هم در وجود ما نیست... به نظرم به جای اینکه بگم فلسفی حرف میزنم باید بگم نمیفهمم چی میگم... گنگ حرف میزنم


تقریبا همه دوست دارن وبلاگشون زیاد شلوغ نباشه و در عین حال دوست دارن پستاشون بازخوردای زیادی داشته باشه تا به نتیجه برسن.

اون داستان خواستگاریتون خیلی بامزه بود:)))

نه نفرمایید شما زیر دیپلم صحبت نمیکنید ماها متوجه نمیشیم

+راستی شما 30 سالتونه؟
البته اگه دوست دارید جواب بدید
از روی آدرس ایمیلتون میگم
بهتون بیشتر میخوره یه آدم چهل و خورده ای ساله باشید؟:)
پاسخ:
نمیدونم شاید من جزو اون همه ای که دوست دارن پست هاشون بازخوردهای زیاد داشته باشه نیستم...

آره من متولد 65 هستم...

40 و خورده ای؟!!!! 

خیلی پیرمون کردی خوشتیپ... البته همیشه سن چهل سالگی رو دوست داشتم... اما از اینکه فرصت عمر در گذره و من خیلی راهها رو نرفتم دلگیرم...