از مورد حسد واقع شدن پروا کنید!!!
داستان چیزی که اینجا در موردش صحبت کردم از این قرار بود که یکی از نیروهام که هنوز 3 ماه نمیشد که در دفتر من کار میکرده، خیلی ناگهانی در منزلشون فوت میکنن
هنوز 40 سالشون هم نشده بوده... یه بچه هم داشته... 7 سالش بود...
دوست این مرحوم به همراه همسر مرحوم به دنبال این بودن که از بیمه برای همسر مرحوم مقرری بگیرن... اما این مرحوم سابقه بیمه ای که منجر به مقرری بشه نداشته فقط باید اثبات میکردن در دفتر من 3 ماه کار کرده و بیمه اش از اینجا رد میشده تا بتونن برای خانمش مقرری بگیرن...
اما پیش من 83 روز کار کرده بود...
اونها از من خواستن که اقرار کنم 3 ماه کار میکرده...
تا بتونن برای خانمش کاری بکنن... با یه بچه توی این زمونه...
من بعد از کمی فکر کردن بهشون گفتم: نه
چون به نظرم با توجه به اینکه 83 روز کار میکرده اقرار به 90 روز یه دروغ بوده...
هم ممکن بود برای من تبعات قانونی سنگینی داشته باشه... (مرحوم آزمایشات طب کار رو نداده بوده و بیمه در این زمینه کارفرما رو مقصر میدونه و ممکنه در کمیسیون مربوطه مستمری 10 سال یه نیرو رو از خود کار فرما بگیرن...)
برای همین محکم گفتم نه... من هر اقراری داشته باشم بابت این 83 روز هست...
تا اینکه کارفرمای خودِ من رو واسطه قرار دادن...
کارفرمام از من خواست تا کمکشون بکنم... اگر جریمه ای شامل حالم بشه ایشون کمک میکنن...
اما نمیدونستم چکار کنم...
به نظرم این یه دروغ هم بود...
زنگ به استاد زدم... قضیه رو گفتم...
به استاد گفتم قبل از اینکه پیش من شروع به کار بکنه حدود یه هفته ای هم توی خونه یه پروژه بهش دادم تا به عنوان تست برام انجامش بده...
حتی پول اون پروژه رو هم بهش دادم چون خوب انجامش داده بود...
استاد گفتن: مگر نیت نداشتی اگر کارش خوب شده ازش استفاده کنی؟
گفتم بله...
گفتن خب اگر اقرار به 90 روز کنی ذمه شرعی گردنت نیست... اما خب اگر هم بخوای نپذیری و روی همون 83 روز اصرار کنی هم حرفت قانونی هست... منتها شما نیت داشتی ازش استفاده بکنی... بابت کار تستی هم پولش رو بهش دادی چون راضی بودی...
به هر حال اون زن و بچه الان نیاز به اون مقرری دارن... خودت رو جای اونها بذار...
بنا رو بر این بذار که دستشون رو بگیری... کمکشون کن ان شا الله برات مشکلی پیش نمیاد...
حالا که کارفرمات هم شریک در این خیر شده نگران نشو و برو کمکشون کن...
امروز برای همین موضوع اداره کار بودم... جلسه ی بررسی ای بود...
همسر مرحوم قبل از جلسه مقداری صحبت کرد...
نمیدونم چی بگم... فقط لحظه ای فکر کردم همسر ایشون که احتمالا بر اثر یک بیماری فوت کردن... چقدر زنها شبیه ایشون هستن... چقدر همسران شهدا هستن که شوهرانشون با پای خودشون رفتن و برنگشتن...
اینکه 40 روز فرزند ایشون نتونسته بره مدرسه... اینکه تا چند هفته نمی تونسته هضم کنه بابا برای همیشه رفته یعنی چی...
به همسرشون گفتم یکی از احتمالات در این پرونده اینه که من حدود 800 میلیون جریمه بشم... و کارفرمام هم گفته من نهایتا 100 تومن کمک میکنم... میدونستید این مسئله رو؟!!
گفتن اگر همچین حکمی بدن من از درخواستم انصراف میدم... حاضر نیستم شما بابت کاری که مقصر نبودید چنین خسارتی بدید...
نمیدونم... حالم رو نمیفهمم...
حتما کار خدا بی حکمت نبوده... اما...
دنیا عجب جایی هست...
چند تعریف از چند نفر شنیدم که رابطه اون مرحوم و همسرشون خیلی خوب و صمیمی و غبطه برانگیز بوده...
و امروز که همسرشون گفتن ما چشم خوردیم...
حرفشون رو بیراه نمیدونستم...
یکی از چیزهایی که به شدت مورد حسد هست و غبطه برانگیز هست همین رابطه خوب یک زوج هست...
زوج های خوب... تو رو خدا مراقبت کنید...