دنیا خواهی های من...
آدم عجیب و غریبی هستم...
مقیدم حقوق نیروها رو سر وقت بدم و از اینکه احتمال میدم پول حقوقشون تا تاریخ وعده داده شده جور نشه استرس میگیرم...
از اینکه پول بعضی از چک هام جور میشه یا نه گاهی فکر و خیال به سرم میزنه...
آخه من همیشه آدم خوش حسابی بودم... اجاره هام که قبل از ساعت اداری اون روز توی حساب موجر هست بماند ، حتی قسط بانکم هم غروب اون روز پرداخت نمیشه... حتما باید صبح پرداخت بشه...
با این همه گاهی در تنظیم فاکتورهای طلبهام یک ماه تاخیر میکنم...
یعنی خودم با دست خودم 1 ماه پول گرفتنم رو میندازم عقب...
یه همچین آدم علاقمند به پولی هستم من...
اما از اون طرف از 10 سال پیش تا حالا n تا نقشه خونه توی لپ تاپم کشیدم...
با متراژهای مختلف...
اصلا مریضم من...
آخه از لذت های دنیا 3 چیز رو خیلی دوست دارم...
1 داشتن دوستی هم کیش و هم عقیده و نورانی...
2 داشتن خونه ای بزرگ و حیاط دار...
3 فرزند زیاد (الان 3 تا دارم اما خودم مثلا دوست داشتم 6 تا داشته باشم)
.
.
وبلاگ نویسی ام بیشتر در جهت خلاء مورد اول دنیاخواهیم هست...
نقشه های مختلف از خانه که در لپ تاپم کشیدم گواه آرزوی دومم...
اما اون دنیاخواهی ای که آخرتی ام میکنه همون آرزوی سومم هست....
آرزوی سوم موجب شد زن رو هم بیشتر بفهمم...
خیلی سخته که زن نباشی اما بتونی دردها و غم هاشون رو لمس کنی... معکوسشم سخته ...
چون خانمم چشمهاش فقطططط منو میدید خیلی کمک کرد تا بتونم علاوه بر همسرش شدن، باباش هم باشم...
اگر به کسی نگید گاهی هم مامانش میشم...
هنوز نتونستم خواهرش بشم... وجدانا اینو نمیتونم بشم... مزاجم بهم میخوره...
.
.
از دنیا این چیزاش مال من... که هنوز به هیچ کدومش نرسیدم :)))
دانشگاه و شبکه های اجتماعی و حوزه و هزارتا چیزای دهن پرکن دیگه اش مال بقیه خلق خدا
البته یه دوست خوب داشتم که از یه جایی به بعد به لحاظ عقیدتی تغییر مسیر داد و مسیرمون از هم جدا شد...
الان که میرم توی جمع دوستان درس و بحثی ام حس و حال عجیبی دارم...
یه حس رهایی خوبی دارم...
هم حس میکنم دیگه دوست ویژه ای بینشون ندارم... هم یه جوری ام که انگار همه شون رو دوست دارم و همه شون به یه اندازه دوستانم هستن...
یکی نیست بگه توی این اوقات لطیف سحری به جای این حرفها بشین فاکتورهات رو تنظیم کن دو روز دیگه برای جور کردن پول اون بنده خداها کاسه چه کنم دست نگیری...