ن والقلم و ما یسطرون

اگر تو نبینی ام ... من هم نمی بینم ام
مشخصات بلاگ

اینجا دیگر به روز نخواهد شد

در مطالب قبلی عرض کردم که در این آدرس مینویسم:

https://touresina.blog.ir/

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
دوشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۵۴ ب.ظ

عموی دوست داشتنی

به گمونم قبلا از عموی همسرم تعریف کردم

توی اولین دیداری که باهاش داشتم به دلم نشست...

چقدر اولین ها موثر هستن... توی اولین دیدار وقتی پدر خانمم منو به برادرش معرفی کرد اون با خوشرویی به سمتم اومد و دو تا بازوهام رو گرفت و ماچی به پیشونی ام کرد و منو در آغوش گرفت و دوباره جدا شد و به چهره ام نگاه کرد... رو کرد به پدر خانمم و گفت چقدر چهره اش نورانیه :) (لازم نیست بگم در حال تعریف از خود نیستم دیگه... هدف چیز دیگریست)


لاجرم هر کس دیگه ای جای من بود ازش خوشش می اومد...

اما این مرد شصت و اندی ساله یه سپاهی بازنشسته هست و بسیار متشرع و اهل مراقبت و فوق العاده انرژی مثبت داره... طوری که فقط با چند جمله اش میتونه حالت رو زیر و رو کنه...

برای تعطیلات نوروز نتونستیم بریم خونه شون... بهش زنگ زدیم تا تلفنی احوال بپرسیم بعد از سلام و علیکی گرم بهم گفت: عمو جون یه کاری برام میکنی؟

گفتم در خدمتم...

گفت: برام دعای خاص کن... ویژه دعام کن...

منو میگی... میخواستم آب بشم... هیچی گفتم چشم... شما هم دعامون کنید...


همین تعامل و رو با خانمم داره... تازه گرمتر و صمیمی تر... خانمم خیلی دوستش داره...

مثلا توی همون صحبت تلفنی وقتی خانمم دعوتش کرد بیاد خونه مون ... گفت: حتما میام عزیزم.. میام اونجا با هم بریم جاهای دیدنی اون شهر رو ببینیم... میام با هم میریم کلی میگردیم و خوش میگذره و ...

خانمم چند روز پیش بهم میگفت خیلی دوست داشتم بابام هم مثل عمو با ما رفتار کنه... عمو خیلی مهربونه... همه خانواده ام به مراقبت های عمو خرده میگیرن و میگن زیادی مقیده اما من واقعا قبولش دارم...


خلاصه خیلی درد دل کرد...

اینها جادوی ایمانه... نه جادوی ارتباط...

من یقین دارم...

۱۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۵۴
ن. .ا
يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۵۱ ق.ظ

نیمه شعبان و ظهور

من چند سالی که اینجا هستم غالبا گوینده بودم نه شنونده... چه در نوشتن مطالبم... چه در پاسخ به نظرها... چه در نظر گذاشتن برای وبلاگها...

یعنی اینطور نبوده که به کسی رجوع کنم برای خلاء هام (شنیدن)...

صادقانه میگم من این رفتار رو به حساب غرورم نمیذارم... آدم متکبر به معنای عامش نیستم...(اما خب نمی تونم دلیلم رو هم بگم...)

اما من هم مثل همه انسانها نیاز به شنیدن دارم... نیاز به ورودی دارم... این موجب شده بیش از اون که در این فضا مینویسم (مطلب و نظر)، همواره در حال گوش دادن سخنرانی هستم...(چند سالی هست که خیلی فرصت مطالعه کتاب ندارم...)

اما هیچ چیزی جای شنیدن در مقام گفتگو رو نمیگیره... 

برای همین از تمام لذتهای دنیا و چه بسا آخرت بزرگترین لذت برای من همنشینی و گفت و شنود با انسانهای مومن دارای سعه وجودی هست... چون تجربه کردمش... مزه اش زیر زبونم هست و هرگز فراموشش نمی کنم...

علاوه بر این اینجا در مقام گفتن هم نمیشه هر چیزی رو گفت... باید مراعات ذهنیت ها و ... هم بشه...

دوست دارم برای نیمه شعبان برم جایی که بیشتر شنونده باشم... برم جایی که دیداری اتفاق بیفته... برم حرف بشنوم...


داشتم به تفاوت زمامداری امام خمینی و مقام معظم رهبری فکر میکردم... و اینکه اساسا تفاوت زمامداری این انسانهای الهی (غیر معصوم) با زمامداری امام عصر در زمان ظهور و حتی الان چگونه هست و در چه چیزی متفاوتن ، فکر میکردم...
و میرسیدم به مسئله تجلی اسما الله و اینکه فقط امام معصوم هست که مظهر جامع و اتم اسما و صفات الهیه هست و شیعیان راستین امام عصر (اولیای الهی) به اندازه سعه وجودی خودشان میتونن ظهور بدن اسماء الله رو... هیچ وقت مظهر اتم نیستن... برای همین اولیای الهی هرگز با هم اختلاف پیدا نمی کنن... مثلا شما هیچ وقت نمیدیدید آقای بهجت سخنی بگن که مقام معظم رهبری تضعیف بشن... یا آقای بهاء الدینی هرگز سخنی در جهت تضعیف یا حتی به اصطلاح امروزی ها (نقد) آقا نمی گفتن...یا علامه حسن زاده آملی با وجود شخصیت علمی و عرفانی بی نظیری که در قرون اخیر بی سابقه بوده دارن هرگز در مقام تعارض با رهبری نبودن بلکه بر عکس... بلکه این اولیای الهی مهیمن همدیگه هستن... مقام معظم رهبری باید بر کرسی سیاست بنشینن ، آقای بهجت در مقام مرجعیت و هدایت معرفتی...و دیگر اولیای خدا هر کدوم به وفق جداول وجودی خودشون در جایگاهی که باید باشن سربازی امام زمان رو میکنن...

مثلا شما میبینید مالک اشتر با تمام مدحی که حضرت امیر نسبت به ایشون کردن هرگز نبوده که حضرت دعایی یا مسائل علمی رو از جدول وجودی ایشون تجلی بدن... اما جناب کمیل نه...میبینیم که دعای کمیل از جدول وجودی ایشون تجلی پیدا کرد... ایشون جور دیگری سربازی امام زمانش را میکرد... 
اون اسمائی که از وجود مالک متجلی میشد با اسمائی که از وجود کمیل متجلی میشد متفاوت بود... امام از هر کدوم اینها در جای خودش استفاده میکرد... البته کمیل گویا یکی از فرماندارن امام علی هم بوده... اما نوع مواجهه امام با کمیل و مالک خیلی متفاوت بوده... از طرفی یکی مثل جناب قنبر که غرق در ولایت امیرالمومنین بود هیچ مسئولیت اجتماعی و مدنی نداشت...
اولیای الهی در عصر ما هم اینگونه هستن... امام عصر میدونه از هر کدومشون در چه جایگاهی استفاده کنن... تا هم برای خود اون اشخاص کمال بیاره هم برای جامعه... و اینها برای همین هرگز با هم اختلافی ندارن... از همدیگه استعانت میگیرن... چه بسا در بین خودشون یکی به دیگری تذکری هم بده اما در بین اجتماع مهیمن همدیگه هستن...

ما منتظریم ...
چقدر در همین باب هم بیشتر دوست دارم حرف بشنوم تا اینکه حرف بزنم...
البته این رو هم بگم از حضور بزرگواران در اینجا واقعا انرژی میگیرم... 



۸ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۵۱
ن. .ا
دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۱۵ ق.ظ

اذکار الهی و شیطانی

میدونم طولانیه و ممکنه حوصله نداشته باشید همش رو بخونید... اما این مطلب از باورهام برخاسته...


مدتهاست به اثر ذکر بر روی انسانها توجه میکنم اذکار الهی قلب انسان رو متوجه عالم اله میکنن و اذکار شیطانی انسان رو تیره و زمخت میکنن...

اذکار الهی فقط الفاظ نیستن بلکه مومنین هم ذکر الله هستن... نشست و برخاست و معاشرت و مصاحبت با انسانی که شما رو به یاد خدا می اندازه اون شخض ذکر الله هست و ارتباط با اون شخص عبادت محسوب میشه... مادامی که با اون شخص در ارتباطی و مادامی که این ارتباط الهی ات میکنه شما در حال ذکر هستی...

اما بحث من اینها نیست... از اونجایی که طبق آیه قرآن در اجتماع " اکثرهم لا یعقلون" و "قلیل من عبادی الشکور" هستن در معاشرت و همنشینی با خلق الله بیشتر باید مراقب اذکار شیطانی بود...
بیشتر هم همنشینهایی که همنشینی مون با اونها مستمر هست باید مورد مراقبه قرار بگیره...

فرض کنید همکاری دارید که خیلی نگاه مایوسانه ای داره به همه چیز... روزی هشت ساعت باهاش همنشینی... کافیه روزی بیست جمله مایوسانه بهت بگه... و شما هم هر بیست جمله اش رو قبول نداشته باشی... با وجود اینکه قبول نداری بعد از یک ماه روی حالات خودت دقیق شو... میبینی اثر یاس رو روی خودت...
من حدود یک سال به این مسائل توجه دارم و از روی تحقیق و تجربه دارم میگم...
اون نگاه مایوسش وقتی در کلامش ظاهر میشه ذکر شیطانی هست... و روی انسان اثر میذاره... خیلی اذکار روی ما انسانها اثر جدی دارن... و رسانه ها این رو خوب بلدن... مثلا شما اگر رسانه های فارسی زبان معاند نظام رو زیر و رو کنید غالبا همگی در حال یاس آفرینی هستن... بعد این اذکار واقعا روی مردم اثر داره... حتی اگه اصلا قبول نداشته باشن حرفاشون رو...

حال یاس یکی از اذکار شیطانی هست... منفی بینی ، تردید دائم به همه چیز، بی اعتمادی به همه و... همه اینها اذکار شیطانی هستن که در جامعه و معاشرت با افراد مثل نقل و نبات ریخته... و روح با این اذکار مکدر میشه...

اما چاره اش چیه؟... نمیشه که بنده های خدا رو به خاطر این اذکار شیطانی به حال خودشون رها کرد؟... از طرفی این اذکار حتی اگه قبولشون هم نداشته باشی تیره ات میکنن...

یه راه کارش اینه که در برنامه روزانه ات حتما اذکار الهی داشته باشی مثل حتما با یه مومنی که تو رو یاد خدا و خوبی ها می اندازه معاشرت یا مصاحبت داشته باشی یا با طمانینه و توجه قرآن بخونی (نوعا توصیه میشه با صوتی محزون "تقلید نکنید هر صوتی که از درونتون برمیخیزه با همون صوت بخونید" قرآن بخونید) یا برخی اذکار عمومی مثل صلوات و ... را در طول روز با توجه قلب زمزمه کنید... یا سخنرانی عالمی رو گوش بدید... یا کتابی موثر در زمینه معنوی بخونید...

اما چند وقتیه که راه کاری موثر به ذهنم رسیده... هنوز برای خودم پخته نشده که بگم... شاید در مطالب بعدی بگم...

وقتی مستند قائم مقام رو دیده بودم یه بخشش خیلی متاثرم کرد... اصلا بغض کردم...

وقتی ناطق نوری گفت به همراه چند نفر رفتیم خونه آقای منتظری که بهش بگیم چرا همچین مواضعی اتخاذ میکنه و آگاهش کنیم...
میگفت وقتی برخی از مسائل پشت پرده اطلاعاتی رو بهش گفتیم حرف آخرش این بود:
من از درون خانه ام تحت فشارم...

خیلی ناراحت شدم... همونجا با خودم گفتم امان از ذکر... اما از شیطان...
دامادش عضو سازمان منافقین بود... یقینا در منزلش از سوی دخترش و شاید دامادش و دیگران دائما در معرض ذکرهای شیطانی بود... یقینا اوایل قبول نداشت حرفاشون رو (توی مستند هم میشد این رو فهمید) اما ذکر وقتی با فکرت آمیخته بشه و مستمر باشه کار خودش رو میکنه...
خیلی ناراحت شدم...

همین ذکر رو توسط فرزندان هاشمی برای هاشمی احتمال میدم... اذکاری که دائم در خانه اش جریان داشت منحرفش کرد...

فکر کنم در نهج حضرت امیر باشه... میفرمایند زبیر از ما اهل بیت بود تا زمانی که فرزندش عبداله متولد شد... ذکری شیطانی به مرور در اشخاص نفوذ میکنه... حتما باید راه مقابله اش رو بیاموزیم...
تا روش فکر نکنید متوجه نمیشید از چه خطر فراگیری دارم هشدار میدم...

مومنی و سالک الی الله ی نیست مگر اینکه در معرض این اذکار قرار خواهد گرفت...

وقتی مقام معظم رهبری میفرمودن در مسائل هسته ای حتی برخی دانشمندان هسته ای به من نامه مینوشتن و حتی حضوری.. میگفتن نمیشه... ما نمی تونیم... اما من امید داشتم...
ببینید بیش از همه خود آقا در امورات مختلف سیاسی و مملکت داری در معرض اذکار شیطانی هستن... اما چطور این اذکار رو دفع میکنن... حتما روش فکر کنید...
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۱۵
ن. .ا
شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۱۴ ب.ظ

دردهای نگفتنی

در زندگی من گاها مسائلی بوده که داغم کرد...
داغون شدم...
اونقدر داغون که توی اون بحبوحه وقتی راه می رفتم واقعا نیاز داشتم کسی زیر بازوم رو بگیره... یعنی واقعا پاهام تحمل وزنم رو نداشت...
از این دست مسائل گاها پیش می اومده اما اونچه این داغ ها رو برام قیمتی کردن این بود که این مسائل طوری بود که به احدی نمی تونستم بگمشون... به احدی...

منی که خیلی خوش صحبتم از نگاه دوستام، دستم نبود... اصلا مزاجم بهم میخورد وقتی میخواستم بگم... 
نگفتم که نگفتم که نگفتم...
حتی یادمه یکی دوبار خواستم به استادم بگم... اما حتی ایشون هم چیزی رو بهونه کرد و نذاشت حرفم رو بگم...
.
.
.
خیلی به حکمت اینجور وقایع فکر میکنم... فقط من نیستم که از این داغ های نگفتنی دارم... وقتی از همسرم میخوام از مقاطع گذشته زندگیش برام بگه... میبینم به برخی از حوادث که میرسه میلش به نگفتنه... هرگز دوست نداشتم اون وقایعی که گفتنش مزاجش رو بهم میزنه بدونم... هیچ وقت... و خدا رو شکر که نمیدونم...
.
.
چون فکر میکنم حکمت زیبایی داره این وقایع در زندگی اشخاص...
خیلی زیبا...
من "ن. .ا" یک راه اختصاصی دارم برای ارتباط با خدا...
فقط همین یک راه...
این دردها برای باز کردن همین یک راه اختصاصی هست...
بقیه راهها هم هست... اما آخرش از همین راه به خدا میرسم... ارتباطم برقرار میشه...
.
.
.
این نتوانستن در گفتن برخی دردها یا محرومیت ها یا محدودیت ها... برای اینه که...
خدا روی ما خیلی غیرت داره... خیلی...
گاهی دردهایی رو در کاسه ما میذاره که پیش احدی نتونی از اون درد بگی...
مال خودشیم...

چقدر دردهای نگفتنی داری؟


اینکه میگن اعتماد به نفس و تشخص آدمها رو از بین نبرید برای همینه...
وقتی شخص دائم خواست از نگاه دیگران خودش رو ببینه و نگاه خودش رو گم کرد اون شخص خیلی آسیب میبینه... نمی تونه با خدا ارتباط برقرار کنه... 
یاد بگیریم سر سفره خودمون بنشینیم... البته این به معنای جمع گریزی نیست... به معنای تفسیر به رای کردن دین هم نیست... به معنای تفکر هرمونتیک هم نیست...

البته بزرگواران توجه دارن که این عرایض نظر بنده هست و ممکنه نیاز به اصلاح و تکمیل داشته باشه... شما خود عاقلید الحمدلله...
من تفکر خودم رو نوشتم...

۱۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۱۴
ن. .ا
سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۵۳ ق.ظ

مرا به خانه ام ببر...

هم من بسیار مشتاق به مباحثه بودم

هم اون خیلی شوق داشت... اصلا برای او که انبوهی از سوال بود این مباحثات، بهشت بود

هفته ای یه بار ، به نوبت، در منزل همدیگه مباحثه داشتیم...

بهش گفته بودم اگر اهل عمل نباشیم و صرفا به خاطر فرو نشاندن عطش دانستن مباحثه کنیم ، مباحثه مداومت نخواهد داشت...

گفت تو تعطیلش میکنی؟

گفتم منم یکی هستم مثل تو... خدای ما تعطیلش میکنه... 


و تعطیل شد... با وجود اشتیاق هر دو تا مون به مباحثه تعطیل شد...

خانمش نتونست تحمل کنه... میگفت این کار عبثیه...یعنی چی که هفته ای یه بار هم رو میبینید و با هم مباحثه میکنید...

هر کاری کرد نتونست خانمش رو راضی کنه... 


گفتم خانمت در مخالفت و ممانعت استقلال وجودی نداره... ریشه اش رو باید در خودمون جستجو کنیم...


همینه... تمام نظام هستی محل درس و مباحثه هست... درس هایی رو که آموختیم اگر به عمل ننشینیم و به ثمر نرسانیم کلاس درس تعطیل خواهد شد... دیگه نه نظاره کردن آدمها برامون درسی دارن نه از مشاهده دنیای پیرامون برامون اصل و کدی روشن خواهد شد...
ما همیشه نیازمند استغفاریم...
من بیش از همه شما...

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۵۳
ن. .ا
شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۳۳ ق.ظ

مسئله "تحقق" در آینده

1:به گمونم حدیثی رو میخوند بر سر منبر:

" خداوند ابا دارد رزق مومن را جز از "من حیث لایحتسب" بدهد


2: استادی میفرمودن امروز حاکمان جاهل دنیا بر سر تصاحب ثروتهایی مثل انرژی و طلا و آب و... این همه کشتار راه می اندازن... چون فکر میکنند بقای دنیایشان در تصاحب این ثروتهاست... سروری شان در دنیا بر سر این تصاحب هاست... اگر با فرض این جهل و شقاوتشون، بر اونها روشن میشد اولیای الهی چه تاثیری در ثبات و تامین منافع و سروری اونها در دنیا دارند یقینا تمام این جنگها برای تصاحب اولیای الهی صورت میگرفت...


3: آینده شناسی و برنامه ریزی حقیقی برای آینده و رسیدن به برنامه ها در آینده (تحقق) عجب مسئله شیرین و پیچیده ای هست... خیلی منو جذب خودش کرد... خیلی...

چون همه برای آینده برنامه دارن اما اینکه چقدر از اون برنامه ها تحقق پیدا میکنه مهمه... بزرگتریم مسئله حکومتها قاعدتا باید همین باشه

 اگر دشمنان اسلام میتونستند ثبات و تامین منافع دنیای خودشون رو از قرآن استخراج کنند بی تردید میکردند اما قرآن بدون عترت و ولایت عقیم هست و جز ضلالت برایشان نخواهد آورد...

تمام بدبختی های بشر زیر سر اینه که قدرت حمل و اطاعت از اولیای الهی رو ندارن در حالی که اگر بدانیم این اطاعت و حمل ، برای دنیای ما هم بهتره برای دنیایمان هم که شده در جستجوی کسانی بر می آمدیم که خدا در بین ناس مخفی شان کرده... یعنی با نگاهی صرفا مادی هم حاکمیت انسانهای الهی به نفع بشر هست...

متاسفانه بشر در جهل مفرط بسر میبره... اما انگار اتفاقات داره به سمتی میره که بشر رو از این جهل خارج کنه...


۷ نظر ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۳۳
ن. .ا
شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۳۳ ق.ظ

ما مدعیان صف اول بودیم

سردار سلیمانی برای فیلم به وقت شام اشک ریختن...

وقتی در فیلم دیدم که پسر جوان (خلبان) که برای بار اول آمده بود سوریه ، به پدرش که از فرماندهان آنجا بود اعتراض داشت که تو هیچ وقت نبودی... و هیچ وقت ندیدیمت... همیشه در جنگ بودی...

بنا بود این عملیاتی که آمد اولین و آخرین عملیات باشد... میخواست برگردد ایران...

اما در پیش چشمان پدر صبور و عاقل و شجاعش با رضایت قلب به شهادت میرسد و پدر صبور و عاقل و شجاع و عارفش نجات پیدا میکند و به شهادت نمی رسد...


شاید این اشک حاج قاسم را در آورده بود...

اشک من را نیز هم...

ما مدعیان صف اول بودیم...

شاید بغض آقا رو هم در وقت خواندن این شعرش فهمیده باشم...شاید...

۶ نظر ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۳۳
ن. .ا
دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۳۰ ق.ظ

به وقت شام

هر کسی در زندگی محدودیتهایی داره که ممکنه اطرافیانش اون محدودیت ها رو نداشته باشن و همینطور یه سری آزادی هایی داره که ممکنه اطرافیانش نداشته باشن...

از محدودیت های زندگی من اینه که بسیار به ندرت می تونم برم سینما... مثلا سالی یه بار... و این محدودیت برای منی که بسیار به سینما و فیلم اهمیت میدم خیلی ملموسه و البته دلگیر... اما فعلا کاریش نمی تونم بکنم...

چند وقتی بود با همسرم تصمیم داشتیم بریم "به وقت شام" رو ببینیم...کلی تدبیر کردیم که امیر علی رو وقت فیلم مشغولش کنیم که سر و صدا و بازیگوشی نکنه که مزاحم فیلم دیدن دیگران بشه... با وجود تمام تدابیر باز هم راه می افتاد بین صندلی ها و اگر مانعش میشدیم فریاد میکشید و لج میکرد... با مکافاتی تونستم فیلمی که بیش از 50 درصدش زیرنویس بود رو ببینم... و البته امیر علی هم با تمام شیطنتش خیلی مزاحم فیلم دیدن بقیه نشد.... بی صدا بود شیطنت هاش... 


اما فیلم...

خیلی خوب واقعیت فکری دواعش رو نشون داد... فوق العاده بود... چون من تحقیقاتی در مورد تفکرات دواعش و قومیت هاشون و تعلیماتشون داشتم واقعا تجلی درستی داشت...

فیلمبرداری خیلی عالی و جلوه های ویژه اش بسیار خوب از آب در اومده بود و فراتر از سینمای ایران بود...

بازی ها خوب بود مخصوصا بازی بابک حمیدیان و دو سه تا از داعشی ها...

اصلا بحث فنی اش رو ول کنید... خودتون ببینید و نقدها رو بخونید حرفم چیز دیگریست:

۱۲ نظر ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۳۰
ن. .ا
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۱۸ ب.ظ

شکر در نعمت ، صبر در مصیبت

توی شبکه های اجتماعی عکس سه سال پیش عبدالملک الحوثی (رئیس انصارالله یمن) رو دیده بود در کنار عکس چند ماه پیشش که نشون میداد در این سه سال چقدر لاغر و شکسته شده...

با حالت تاثر آهی کشید و گفت امان از یمن...

خدا انشا الله نجاتشون بده... خیلی در شرایط سختی هستن...

من هم اه سردی کشیم و گفتم مردم یمن در امتحان "صبر در مصیبت" هستن اگر مقاومت کنن و بصیر باشن یقینا پیروز هستن...

اما ایران...

دوباره آه سردی کشیدم و گفتم ما ایرانی ها در امتحان سخت تری هستیم که اگر در این امتحان سقوط کنیم صدا خرد شدن استخوانهای ما رو تمام کائنات خواهد شنید و اگر از این امتحان پیروز بیرون بیاییم ان شا الله کسی خواهد آمد که " وتمتعه فیها طویلا"

گفت: چه امتحانی؟

گفتم: "شکر در نعمت"

این امتحان سخت تر از امتحان صبر در مصیبت هست...

گفت: کدوم نعمت؟ اختلاسها نعمته یا گرونی ها؟... بی تدبیری ها و جناح بازی ها نعمته یا فقر و بیکاری؟... شوخیت گرفته؟ 

گفتم: اینهایی که گفتی نعمت نیست بلکه نتیجه کفران نعمت هست... حتی امنیت و ثباتی هم که کشور ما داره هم نعمت نیست بلکه نتیجه شکر نعمت هست...

گفت: کدوم نعمت؟...

گفتم: نعمت ولایتی که در کشور ما هست... ما امروز اگر نعماتی در کشور میبینیم به واسطه شکری هست که امثال شهید حججی و شهید شهریاری و عالمان گمنام و خدوم ما بجا میارن و اگر شری در کشور میبینیم به واسطه نا شکری و کفرانی هست که برخی متفرعنین و طلبکاران نظام مرتکب میشن...

اگر تمام مردم (ناس) از عهده شکر نعمت ولایت بر بیان ولایت عظما ظهور خواهد کرد...


برای حمایت از کالای ایرانی فقط کافیه برای هر خریدی از فروشنده اش بپرسیم ایرانی اش را میخواهم... دارید؟
اگر ده میلیون ایرانی این روش را در پیش بگیرن انقلابی در کشور خواهد شد...
بنده واقفم در برخی کالاها انصافا کیفیت مناسب وجود نداره... اما متاسفانه وقتی با فروشنده ها تعامل برقرار میکنم و میبینم چطور از کالاهای ترک و چینی دفاع میکنن و توی سر کالای ایرانی میزنن تنها یک سوال برام پیش میاد:
این همه غیرت برای دفاع از کالای ترک و چین برای چیه؟... حتی دفاعشان به قیمت بی انصافی و تخریب در مورد کالای مشابه ایرانی تمام میشه.
از تقصیر مسئولین در شکل گیری این فرهنگ چیزی نمیگم که دلم خونه.... خون...
لعنت بر فرهنگ لیبرال و دیوثت سیاسی و فرهنگی... لعنت...

فرمودن : لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
اگر بخوایم دقیق خود آیه رو ترجمه کنیم معناش اینه: اگر شکر کنید شما را اضافه میکنم
بله... نعمت شما را اضافه میکنیم هم اشتباه نیست اما آیه داره میگه شما را اضافه میکنیم...
هعی... قلیل من عبادی  الشکور
خوبه تاملی در باب این آیه داشته باشیم...
سخن هاست در این "لازیدنکم"
الان قلیل هستیم... هم به لحاظ کمی و هم کیفی...

 

۲ نظر ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۱۸
ن. .ا
دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۲۴ ق.ظ

عشق یا برهان ، مسئله این است

این مطلب خیلی طولانیه... فرصت زیادی دارید برای خوندنش... (خلاصه تمام حرفهای سه چهار سال اخیرم رو نوشتم اگر حوصله ندارید فقط همین اولین خط قرمز متن رو بخونید بقیه شرح همین یه جمله هست )

میفرمودن: عشق ، برهانی پیشرفته است...

البته منظورشون از عشق ، عشق صادق و حقیقی بود...

عشق، اتحاد و یکی شدن هست... بحث علمی خودش رو داره... 

انسان برای اینکه عاشق بشه... (عاشق حقیقی) باید تمام حقیقت وجودش با چیزی از سنخ خودش اتحاد پیدا کنه... انسان دارای روحی هست که وارث اسماء و صفات خالقش هست... از اون جنس هست... و ذاتا خواهان اتحاد با همون مبدا خودش هست...

اما اگر اونقدر سعه پیدا نکنه که بتونه حقیقت خودش رو دریابه ممکنه اون اتحاد خواهی (عشق) روح خودش رو در یک پسر یا دختر یا حیوانات و یا گیاهان و بلکه در جمادات محدود کنه... و البته در این شرایط هرگز نمی آرمد... و غالبا اینطوره که اون عشق به جای آرامش براش تشویش و نگرانی میاره...

اما اگر انسان حقیقت عشق رو دریابه و بدونه مطالبه و این همه بی قراری روحش برای چیه و خودش رو در مسیر درست قرار بده اون هم عاشق همسر و فرزند و حتی حیوانات و گیاهان میشه... اما عشقش به ماسوا الله نه تنها محدودش نمی کنه بلکه رشدش میده... نه تنها محتاجش نمی کنه بلکه بهش پر و بال میده... اساسا کسی که حقیقت عشق رو فهمید و در مسیرش قرار گرفت نه تنها در عشق به همسرش یا عشق به هم نوعش یا عشق به مخلوقات خدا (حیوانات و ...) از این مخلوقات طلب آرامش نمی کنه بلکه آرامش رو بهشون هدیه میده...

این جنس عاشق شدن عین رهایی هست...

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۶:۲۴
ن. .ا